٫ گرمی لبخند از آواز بنان برداشته
چشم از فیروزه های اصفهان برداشته ٬
٫ حس معصوم نگاهِ غرقِ در اعجاز را
از دعاهای «مفاتیح الجنان» برداشته ٬
٫ بارها دیدم که گیسو شانه کرده در اتاق
شعر را عطر غریب ارغوان برداشته ٬
٫ بوی تاراج قجر میآید از کرمان شعر
دلبر من باز میل از سرمه دان برداشته ٬
٫ بعدها هرکس بخواند نقلی از زیباییش
ازغزلهای من آتش به جان برداشته ٬
🔻عشق مدتهاست این روح سراسر درد را
برده بر بام جنون و نردبان برداشته🔺
٫ فکر کن گنجشک باشی و ببینی گردباد
جفت معصوم تو را از آشیان برداشته ٬
٫ بشکند دستش گلم هرکس تو را از من گرفت
کیسهی باروت از ستارخان برداشته ٬
٫ من که شاعر نیستم، لالم….سکوتی ممتدم
داغی لبهای تو قفل از دهان برداشته .
#شعر
#حامد_عسگری
•┈┈••✾💌✾••┈┈•
🆔
https://eitaa.com/revolutionson