شهید نورعلی شوشتری سرباز بود.
در مسابقات تیراندازی ارتش اول شد. گذاشتندش گماشتۀ پسرخالۀ شاه.
راضی نبود. میگفت اوضاع خانوادهاش اصلاً خوب نیست و هیچ قید و بندی ندارند. از غصه مریض شد. چند روزی بازداشتش کردند. گفتند اگر اینجا بمانی، میبریمت گارد شاهنشاهی. زیر بار نرفت. گفت: «دین و ایمانم را به هیچ قیمتی نمیفروشم.»
فایدهای نداشت. او را انداختند بیرون…
مادرش که فوت کرد، برگشت روستای ینگجه. مینیبوس خرید. از روستاهای اطراف مسافرها را سوار میکرد تا قوچان. هر روز به شاگردش میگفت:
«اگر کسی نداشت، کرایه نگیر.»
همیشه ده-پانزده نفری مهمانش بودند!
📚برگرفته از کتاب نور علی
#سردارشهید_نورعلیشوشتری🌷
#شهید_وحدت
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR