ࢪمان 🌙 مہدخت: پاشدم از اتاق برم بیرون که گفت: _رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون😂 سریع رفتم تو اتاقه خودم و درو محکم بستم🚪 نمیدونم چرا نمیخواستم باور کنم که عاشق شدم... اونم عاشق کسی که فقط ۲بار دیدمش آخه مگه من چی میدونستم از این بشر؟ سعی کردم فکرمو با ی چیز دیگه مشغول کنم ولی مگه میشد؟😩 خوابیدم رو تخت و به این فکر کردم که باید زود بخوابم تا فردا بتونم واسه اثاث کشی کمک کنم و گرنه تا یکماه باید غر های مامانو تحمل میکردم. ای خدااااااا چی میشد بجا این پروین مهیار میومد طبقع بالای خونمون؟؟؟؟😬 اینطوری میتونستم هرروز ببینمش... _مهدخت؛مهدخت پاشو خانم پروین اومده داره اثاث هاشو میبره تو گرفتی خوابیدی؟؟😠 به زور لا چشمامو باز کردم +چیکار کنم؟به من چه آخه؟؟؟😑 _پاشو ببینم ینی چی به من چه؟؟؟ به زور پاشدم و تو دلم کلی فحش نثار پروین کردم... داشتم میرفتم سمت در که مامان باز گفت: _کجا؟؟؟؟؟ +مگه نگفتی برم کمک پروین؟؟؟؟😑 _با این لباسا؟🤨 یه نگاه به سرتاپای خودم انداختم... شلواره گشاد زرد با یه مانتو مشکی پوشیده بودم روش یه روسری مشکیم شل و ول انداختم رو سرم. میدونستم همسرش فوت کرده ولی خب شاید کار گر باشه اونجا🙁 اگه کار گر داره دیگه من برم چیکار اخه😤 وسط خود درگیریام مامان گفت:وایسادی کههههه +چیکار کنم؟؟؟ الان برم کت و دامن بپوشم؟؟ _کم نمک بریز.لا اقل ی چادر بپوش زشته پسر بزرگ داره. +پسرش چلاغه که من برم کمک؟😡 _خجالت بکششش😠 داشتم میرفتم که باز گفت:وایسا کلافه برگشتم سمتش:دیگه چیههههه _این چایی هارم ببر با خودت +هووووف چایی هارو گرفتم و درو باز کردم.تو حیاط که بجز اثاث کسی نبود.راه پله رو رفتم بالا که وسط راه پله ها خانم پروینو دیدم:زحمت کشیدی عزیزم😍 +سلام.چ زحمتی یه چاییه دیگه😄 (بخاطر تو از خواب نازم زدم پاشدم تازه میگی زحمت کشیدی؟😒ببین این هیچیو عوض نمیکنه هااا تو هنوزم معلم عربیه رو مخی😤) تو مخم داشتم بد و بیراه بارش میکردم که با صدای سلام کسی برگشتم... این اینجا چیکار میکرد؟؟؟؟؟!!!!!! انقدر جا خوردم که سینی چایی از دستم افتاد😧😧😧😧انگار اونم همینقدر جا خورد چون کارتونی که دستش بود رو ول کرد.نمیدونم شایدم چون چایی ریخت روش و سوخت انداختش😶 وای خدای من ینی مهیار کارگره؟؟ خب باشه که چی مثلا... _خانم پروین:خاک بر سرم خوبی پسرم؟؟چیشد یهو مهیار؟؟؟ جاااااااان؟؟؟؟؟؟؟؟ پســــــــــــــــــــرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 😧😧😧😧😧😧😧 دیگه از این بهتر نمیشد🤦🏻‍♀🤦🏻‍♀🤦🏻‍♀🤦🏻‍♀🤦🏻‍♀🤦🏻‍♀ 🌕پایان پارت نهم✨ این داستان ادامه دارد... {کپی رمان بدون لینک کانال جایز نیست} @galeri_rahbari313🌟