🔸داستان قورباغههای آن برکه!
مجموعه
#نقل_است_که (قسمت سوم)
🔰👈 آن روز، قورباغهها دیرتر از همیشه به برکه محل سکونت خود بازگشته بودند.
🔷🔹پاسی از شب گذشته بود و اولینبار بود که شب هنگام به برکه باز میگشتند. نگاهشان که به درون برکه افتاد، ترس همه وجودشان را فرا گرفت، به برکه حمله شده بود! دشمن برکه را تسخیر کرده بود. سربازان دشمن یونیفورمهای سفید مایل به خاکستری پوشیده بودند و در همه جای برکه حضور داشتند.
🔷🔹 قورباغهها به شور نشستند و از برکههای مجاور هم چند نفری را برای مشورت دعوت کردند. سرانجام تصمیم گرفتند به دشمن حمله کنند. یک، دو، سه... فرمانده قورباغهها دستور حمله را صادر کرد و قورباغهها به درون برکه پریدند...
🔷🔹 جنگ شروع شد، قورباغهها با همه توان به سربازان دشمن حمله میکردند و از چپ و راست و بالا و پایین به آنها ضربه میزدند و امانشان نمیدادند. هنوز یک ساعت از آغاز حمله نگذشته بود که فرمانده قورباغهها آتشبس داد.
🔷🔹 دشمن به طور کامل از بین رفته بود. قورباغهها نفسی به آرامی کشیدند و در حالی که از احساس پیروزی در پوست خود نمیگنجیدند به کف برکه رفتند و با خیال راحت خوابیدند.
👈 داستان که بهاینجا رسید،«دولامنه» از شاگردان پرسید:میدانید دشمنی که درون برکه رفته بود که بود؟ عکس کهکشان شیری بود که درون برکه افتاده بود. کهکشانی با میلیاردها ستاره... و قورباغههای بینوا تصور میکردند آن را از بین بردهاند! .... آمریکا و متحدانش در مصاف با ایران اسلامی همان قورباغه داستان ما هستند... متن کامل در:
http://fna.ir/devewd
👈به مدرسه اقتصاد بپیوندید:👇👇
eitaa.com/joinchat/3142254611C50a304a13b