#برشی_از_کتاب
#برای_خدا_مخلص_بود
از خصوصیات اخلاقیش هر چه بگویم, کم گفتم.
او از بچگی در خانواده ما, بلاتشبیه, مانند یک قرآن بود.
صبح که می خواستم بلندش کنم, لحاف را از رویش پس نمی زدم, با یک بوسه بیدارش می کردم.
طوری که گاهی وقت ها پدرش اعتراض میکرد و میگفت: " خجالت بکش زن, این دیگه بزرگ شده."
۳ ماه تعطیلات تابستان که می شد, می گفت: " من خوشم نمیاد برم توی کوچه و با این بچهها بشینم, وقتمو تلف کنم. می خوام برم شاگردی."
می گفتیم: " آخه برای ما زشته که تو بری شاگردی. بری شاگرد کی بشی؟"
میگفت: " می رم شاگرد یه میوه فروش می شم."
میرفت و آنقدر کار میکرد که وقتی شب به خانه میآمد, دیگر رمقی برایش نمانده بود.
به او می گفتم: "آخه ننه, کی به تو گفته که با خودت اینطوری کنی؟"
می گفت: "طوری نیست, کار کردن یه نوع عبادته, کیه که زحمت نکشه و کار نکنه؟"
میگفت: "حضرت علی این همه زحمت می کشید! نخلستان ها رو آب می داد, درخت می کاشت, مگه ما به این دنیا اومدیم که فقط بخوریم و بخوابیم."
این بچه آرام و قرار نداشت.
یک وقتی هایی که من خانه نبودم, جارو را بر می داشت و خانه را جارو می کرد یا رخت ها را می شست.
اخلاق و رفتارش طوری بود که همیشه همه ازش راضی بودند.
#قصه_فرماندهان
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab