🔰خاطرات‌جهادی‌‌دانشجویان‌دانشگاه‌سمنان 📍خراسان‌شمالی-روستای‌کالیمانی 🗓 تابستـان۱۴۰۱ •قسمت دوم: مبارزه با نفس و پاکیزگی محیط آقا نوروز، یکی از باصفاترین نوجوونایی بود که تو عمرم دیدم. تو اردوی جهادی یکی از وظایفی که بهش واگذار کردیم،جمع آوری زباله های حیاط مدرسه‌ی روستا بود. موقع کمک به جمع‌آوری زباله‌های مدرسه، هر آت اشغالی که جمع می کرد، خصوصا اونایی که عین فسیل شده بودن و روش کلی خاک و گل نشسته بود و یا پوسیده بودن رو با نفرت از زمین بلند می کرد، میذاشت تو کیسه‌ی زباله و با حرصی آمیخته با زبون غلیط محلی می‌گفت؛ "ایشالااا سرطان بگیرن.. یا کوفت بخورن چرا روی زمین ریختن و.." اون جا تنها سکانس جهادی ای بود که من اصلا نتونستم جدیتم رو حفظ کنم و خندیدم از دست این بچه ها..😁 خیلی باحال بودن، خیلی.. یادش بخیر💙 سال گذشته، ما سعی کردیم تمرین صبر رو در صحبت‌ها و گعده‌های سیّار صمیمانه دنبال کنیم و تلاش برای پاکیزگی محیط روستا رو با شریک کردن خود بچه‌ها دنبال کنیم، مثلا یک روز با تعدادی از جمعیت بچه‌ها، دستکش، ضدعفونی کننده و کیسه زباله گرفتیم و به کمک‌ِهم از اطراف خیابون و بین خارها، کف خاکی محوطه‌ی اطراف کوچه‌ها،و حیاط مدرسه، زباله‌ها رو جمع کنیم. زباله‌ها به خاطر عدم استاندارد سطل‌ها و فاصله‌ی نصب، توسط باد در جاده ی اصلی روستا، پراکنده می‌شدن. 🗣 دانشجوی فیزیک ╔═〰═🇮🇷═〰═╗ ☑️ @SemUni_Bsj ╚═〰═🎓═〰═╝