-جهادی شدیم قبل از اینکه جهادی بریم بسم‌ الله ..‌. اولش می‌خواستیم کمی سانتی مانتال بازی در بیاوریم؛ با خودمان گفتیم همینطور دستی دستی که نمی‌شود؛ اگر داریم می‌رویم روستا تا خدمتی به آن قطب مدفون اقتصادی و اجتماعی کرده باشیم، باید با چم و خم های حداقلی کار آشنا باشیم دیگر! حداقلش باید بدانیم کجا می‌رویم، یا حداقلش باید بدانیم در آنجا به چه دردی می‌خوریم! خلاصه گفتیم در فضای کاملا آکادمیک دانشکده‌ی مهندسی شیمی حداقل یک روز هم که شده کارگاه های مرتبط آموزشی برگزار کنیم. الحق والانصاف برای یافتن اساتید هم زحمت کشیده و اساتید کارکشته‌ای را به کلاس های باکلاس دانشکده‌ی شیمی دعوت کرده بودیم. همگی پاشدیم آمدیم نشستیم در وسط دانشگاه. این وسط دانشگاه که می‌گویم واقعا وسط دانشگاه ها!! دقیقا روبروی مسجد امام علی (ع) در چهارچوبی مسقف در همسایگی هم‌دانشگاهیِ گمناممان، گفتیم ناهار را اینجاییم کلاس را در دانشکده‌ی مهندسی شیمی می‌خوریم، عذر خواهی می‌کنم... ناهار را اینجا می‌خوریم کلاس را در دانشکده‌ی مهندسی شیمی هستیم. اگر صدام توانست شام را در تهران بخورد، ماهم توانستیم کلاس را در کلاس های دانشکده‌ی مهندسی شیمی برگذار کنیم انگار اصلا روز، روزِ ما نبود... نه تنها دانشکده‌ی مهندسی شیمی، بلکه هیچ دانشکده‌ای با ما راه نیامد! ما ماندیم و همان پردیس شهدای بدون کولرِ عزیزمان که مملوء از اقلام اردوی جهادی و سفره‌ی ناهارمان بود. و استادی که ورودی دانشگاه را رد کرده و در مسیر دانشکده‌ی شیمی قدم برمی‌دارد! داشتم فکر می‌کردم این بچه‌ها که تجربه‌ی اردو جهادی را ندارند! تازه اصلا هنوز ما کجا اردو جهادی کجا! وسط دانشگاه خودمان که حق آب‌و گل گردنش داریم ایستاده ایم؛ هنوز نه محرومیت هارا دیده ایم، نه می‌دانیم اگر دیدیم باید چه کنیم!! راستش از مطرح کردن موضوع با بچه هایی که در ظل گرما از شهر های مختلف خودشان را به نقطه‌ی عطفمان رساندند و خسته‌ی مسیرند می‌ترسیدم، اما کاری هم از دستم بر نمی‌آمد؛ ناچارا گلویم را صاف کردم و موضوع را با آنها در میان گذاشتم... الحق و الانصاف که چه دانشجویانی اسماعیل!! انگار که سال ها تجربه‌ی کار جهادی را داشته باشند! حقیقتا گرخیدم!! از سمتشان توبیخ و سرزنش نشدم که هیچ، دسته جمعی دست به دست هم دادند و چهار دیواری پردیس را در کسری از ثانیه رو به‌راه و آماده‌ی برگزاری کلاس کردند؛ با وجود کمبود فضا، مانند فضای کلاس در چند ردیف نشستند و منتظر استاد شدند... اینجا بود که فهمیدم جهادگران حتی در این سانتی‌مانتال بازی هایشان هم جهادی هستند؛ اهل فعالیت های هتلی نیستند، بیایند پذیرش بشوند و منتظر خدمات مهماندار بمانند. اینان اهل ساختنند، همانطور که روزمان را ساختند، کشورمان را هم می‌سازند :) ╔═ 〰═🇮🇷═〰═╗   ☑️ @SemUni_Bsj ╚═〰═ 🎓═〰═╝