برشی از کتاب مکتب شهدا
🌷🌷🌷🌷🌷
ولایت مداری در مکتب شهدا
از شاخصهای مکتب شهدا، ایمان و اعتقاد به ولایت رهبران الهی است. ولایت؛ ستون خیمهی انقلاب و عامل حیات اسلام ناب و حضور همراه با بصیرت مؤمنین در همهی صحنههای دفاع از نظام و انقلاب است. ولایتمداری یعنی آن قطب و نقطهی مرکزی که همهی حرکتها، اقدامات، موضعگیریها و تلاشها حول ولایت سامانیافته و از آن الهام گرفته باشد؛ ولایتمداری حاصل نمیشود مگر آنکه در همهی ابعاد نسبت به جانشین خدا و تجلیبخش حاکمیت الهی، تعبد خردمندانه و تبعیت عاشقانه داشته باشیم. بنابراین شناخت و باورمندی به جایگاه و اختیارات ولایت، شناخت و پذیرش اندیشه ها، مَنویات، اولویتها و مطلوبیتهای رهبری، باور به اطاعت از ولایت، التزام به دفاع از حریم ولایت، از مهمترین شاخصهای ولایتمداری است.
ولایت، دارای دستاورد و آثار فراوانی است از جمله: بهره مندی از دین حقیقی خدا، دستیابی به بصیرت دینی و سیاسی، تحقق حزب الله و پیروزی بر دشمنان، دستیابی به وحدت حقیقی، معیار مهم بندگی و اطاعت از خدا، حرکت بهسوی نور، قبولی اعمال و گام نخست در پاسداری از اسلام ناب و انقلاب اسلامی است.
دو الزام اساسی ولایتمداری، شامل؛ الزام در اندیشه و اعتقاد: شناخت ولایت و امام شناسی، معرفت و ایمان به شئون ولایت، اسوه دانستن ولی خدا، درک صحیح از گفتمان رهبری، تبرّی و مرزبندی با دشمن و الزام عملی ولایت محوری شامل : بیعت و اعلان وفاداری، اطاعت عملی، همراهی و ملازمت با رهبری، محبت ولی امر، استقامت و پایداری، خیرخواهی برای ولایت، دفاع از حریم ولایت و تلاش برای گسترش ولایتمحوری است. شهدا ، مصادیق برجسته ، الگوهای تمام عیار و ستارگان هدایتگر ولایت مداری در هر عصر می باشند، چنانکه سیره شهدا گواه محکم بر آن است.
سیرهی شهدا
1- نیروهای ما در عملیات خیبر به دو منطقهی حساس دشمن حمله کردند: منطقه دجله و جزایر خیبر. در منطقهی دجله پس از یک هفته جنگیدن ناچار به عقبنشینی شدیم آنهم به خاطر کمبود مهمات در خط و در عقبه و توپخانهای که انگار عملاً ازکارافتاده بود. تنها جزایر خیبر در دست ما بود.
روز هفتم نبرد، مرحوم احمد خمینی، فرزند امام (ره) تلفنی پیامی از امام (ره) را به من داد؛ که به فرماندهان سپاه بگویید جزایر خیبر را باید حفظ کنند!
به اولین کسی که بیسیم زدم تا پیام را بدهم شهید احمد کاظمی بود. بهمحض اینکه احمد کاظمی پیام امام (ره) را از من شنید گفت: چشم، چشم و اتفاقاً چون خیال دشمن از دجله و طلاییه راحت شده بود، تمام آتشها و نیروهای خود را در جزایر خیبر متمرکز کرد و چندین شبانهروز بهصورت متمرکز به جزایر حمله میکرد و آتش میریخت؛ ولی
احمد کاظمی مقاومت کرد.
من او را بعد از دو هفته مقاومت دیدم. وقتی برای ارائهی گزارش به قرارگاه مرکزی آمد، سروصورتش خاک گرفته و از دود آتش خمپاره و توپها و بمبارانها سیاه شده بود. چشمهایش از فرط بیخوابی و بیداری زیاد ریز و کوچکشده بود. خسته و ژولیده بود. بغلش کردم. صورتش را بوسیدم. گفتم: «احمد خدا قوت. همهمون میدونیم که تو خیلی زحمت کشیدی!»
گفت: «وقتی پیام امام (ره) رو به من دادید همه ی نیروهام رو صدا زدم. گفتم: امروز عاشوراست. باید به هر قیمتی شده جزیره رو حفظ کنیم. خودم هم رفتم کنار بچهها و با هم جنگیدیم.»
2- از بیجار آمده بودم. حدود ۳۲۰ کیلومتر راه. فقط آمده بودم تو را ببینم. خیلی دوستت داشتم. از آدمهای پاک و باصفا خوشم میآمد. هنوز هم خوشم میآید. فکر میکردم وقتی بیایم توی اتاقت، فقط گریه میکنی و از درد مینالی. اگر مینالیدی هم حق داشتی! بدجوری کمرت را داغان کرده بود. ولی خُب... وقتی وارد شدم تبسم بر لبت دیدم! بعدش گفتی: «چرا زحمت کشیدی؟ اینهمه راه آمدی...» درحالیکه اشک توی چشمهایم حلقهزده بود گفتم: «آخه تو فرماندهی ما بودی! تو
عباس مطیعی هستی!» از حال و احوال بچهها پرسیدی. بعدش هم گفتی:
«به بچه ها بگید وحدت خودشون رو حفظ کنند! از امام پیروی کنند! تا ضدانقلاب در کردستان نفس میکشه دست از مبارزه برندارند!»
3- حاج
رضا شکری پور پارچهی سفیدی تهیه کرد و داد به خوشنویسی تا روی آن بنویسد: «ما رزمندگان با اماممان پیمان میبندیم که تا آخرین قطرهی خون در راه اسلام و انقلاب بجنگیم؛ حتّی اگر به فیض شهادت نائل شویم». عدّهای با سرانگشت خونین زیر آن پارچه را امضا کردند. تعدادی از همانها هم در فاو به شهادت رسیدند.
🌷🌷🌷🌷🌷
کتاب مکتب شهدا، نشر سرو،1402
https://eitaa.com/Shabaniesarouie