‍ 6⃣3⃣ 🌷 🕊❤️🕊 💠راوی دوست شهید 🍃تقریبا از سال ۸۷ بود که محبت امام رضا(علیه السلام) بدجور به دلش نشسته بود. خیلی مشهد می رفت. یک بار که رفته بودیم آمل_اهلم، مزار مادر علامه حسن زاده آملی_ گفت: قدیما هر ماه، شاید هر هفته می آمدم شمال. دریا را خیلی دوست داشتم. ولی علاقه من به دریا فروکش کرده. دیگه هیچ علاقه ای ندارم برم لب دریا. 🌷☘🌷☘ 🔹گفتم:چرا؟ 🔸گفت: دریای اصلی را گیر آوردم. 🔹گفتم: دریای اصلی؟ 🔸گفت: دریایی که انتها نداره. دریایی که آدم دوست داره توش غرق بشه. دریای علی بن موسی الرضا. دیگر دوست دارم مدام بروم آنجا. 🍃از آن روز به بعد خیلی می رفتیم مشهد. حاجی ساک کوچکی داشت که وسایلش را میگذاشت توی آن. یک روز خانه شان بودم. گفت: الان چهار بار است که رفتم زیارت آقا و برگشتم که به یک روز نکشیده و ساکم را باز نکردم که دوباره آقا عنایت کرد و دوباره رفتم زیارت. یادم می آید توی چهار یا پنج ماه ۱۸ بار رفت مشهد. 🌷☘🌷☘ 🍃توی مسیر، شروع می کرد برای علما و شهدا صلوات فرستادن. می گفت: بچه ها به نوبت هر کس را که دوست دارید، اسمش را بیاورید و صلوات بفرستید. به خودمان که می آمدیم می دیدیم رسیدیم مشهد. تو راه خیلی بیشتر از بقیه خرج می کرد. آنجا هم که می رسیدیم خیلی ولخرجی می کرد. می گفت: برای آقا زیاد ولخرجی کن و حساب کتاب نکن. آقا بیشتر از آن را بر می گرداند. درآمد زیادی نداشت ولی همیشه جیبش پر بود و می گفت آقا هوامو داره... 🌷☘🌷☘ 🍃نحوه شهادت: درسوریه یک نفر در آب ایشان سمّ میریزند و ایشان مجروح شده وبه بیمارستان بقیه الله تهران انتقال پیدا میکنن که پس از مدتی مانند مولایشان امام رضا(ع) و امام حسن(ع)به شهادت میرسند. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh