شهید شو 🌷
💔 بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 #فدائی_رهبر 🌹 #قسمت_2 -سلام آقا سعید!بفرمائید😊 -سلام اقا میرزایی! صبح
💔 بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 🌹 -سـَ ... سَـ... سلام.😰 -علیک سلام! گفتم راه بیفت😒 -چَـ .. چَـ .. چشم.😰😰 نوبتی هم که باشد نوبت غرولند سرهنگ است👮 با پاهایش چنان گارد گرفته که ترمز و کلاچ هم حساب کار دستشان آمده است😥 چه برسد به سعید😪 عینک ذره بینی را روی قوز بینی اش گیر می دهد. با دست راست دکمه خودکار را فشار داده🖊 و با دست دیگر سه تا کاغذ روی پایش را زیر و رو می کند📑 صدای تق تق خودکار و خش خش کاغذ ها ذهن در هم و برهم سعید را بیشتر هم می زند😣😖 انقدر که از نچ گفتنش برای لحظه ای دست های سرهنگ از حرکت می ایستد👮 -ای بابا ، جوون ! مگه قیامت شده می خوای حساب و کتابتو پس بدی که انقدر دستپاچه ای😒 یا قبول میشی یا دوباره امتحان می دی، دنیا که به اخر نمی رسه😕 الحمد لله بیشتر تونم که گواهینامه رو می گیرین که گرفته باشین🙄 والا معطل این یه تیکه کاغذ نموندین😒 ماشین زیر پاتونه و این تهران درندشت و روزی چند بار متر می کنین. عینک را روی بینی اش کمی پایین می اورد و نگاه معنی داری به سعید می کند😏 ادامه دارد...... 📚 ⛔️ ... 💞 @aah3noghte💞 نویسنده:هانیه ناصری انتشارات :تهران انتشارات تقدیر ۱۳۹۵