💔 شب چهلم حاج قاسم بود. دیدم که در یک سالن بزرگ قرار دارم. به من گفتند سخنرانها را تا بالای سکو مشایعت کن. سخنران دوم می خواست بالای سکو برود که با تعجب دیدم حاج قاسم سلیمانی است!؟ گفتم : حاجی مگه شما شهید نشدی؟ گفت: بله گفتم: راستی چی شد؟ چطور شهید شدید؟ گفتند: توی ماشین که بودم یک نفر گل بسیار خوش بویی را مقابل من قرار داد و دیگر چیزی نفهمیدم. بلافاصله به نجف و خدمت امیر المومنین علیه السلام رفتم. از آن روز هم آنجا هستم و بعد از این جلسه هم خدمت آقا بر می گردم. گفتم: حاجی ما میتونیم شهید بشیم؟ گفت: دست خودته. گفتم: حاجی، اون طرف چه خبره؟ چیکار کنیم؟ عجله داشت. گفت: سه دقیقه در قیامت رو خوندی؟ همه اش همون جوره. این را گفت و رفت... پ.ن: یکی از فرماندهان سپاه تماس گرفت و گفت یکی از دوستان مومن ما چنین خوابی دیده. تماس گرفت و او ماجرا را تعریف کردند... ... 💕 @aah3noghte💕