💔
#دستنوشته_های_شهید_مدافع_حرم
یادمه از شهدای دفاع مقدس یه روایت هایی میشنیدم که با عقل ناقص خودم و با حساب دو دوتا چهارتای دنیا خیلی جور در نمیامد !!!
مثلاً اینکه شهید اومده و زیر کارنامه دخترش رو با خودکار قرمز امضا کرده و دل دختر رو که خیلی گرفته بوده باز کرده و... از این قبیل اتفاقات به وفور پیدا میشه و هست که چه تاثیراتی توی زندگی دنیایی ما چه مادی و چه معنوی میذارند !!!...
عکس دوتا شهید رو می بینیم که برا دفاع از حرم عمه سادات جبهه سوریه رفتند و جونشون رو توی طبق اخلاص فدای ناموس خدا و اهل بیت کردند ...
یادش بخیر جواد که شهید شد چند روز بعد ی پیام برام اومد که دلم رو سوزوند، به این مضمون که:
فاطمه دختر کوچولوی شهید توی کوچه باهم بازی هاش بازی میکرده که میخوره زمین و حسابی دردش میگیره و شروع به گریه و ... هم بازیش میره مادرش رو صدا کنه و تا بیاد می بینند که دختر آروم شده !! فاطمه میگه مامان همین که خوردم زمین دیدم بابا جواد اومد و از روی زمین بلندم کرد و تا الانی که شما اومدید اینجا بود و گفت: فاطمه دخترم همیشه بابا جواد مراقبت هست و هیچ وقت تنها نمیشی و....
ادامه دارد...
✍به روایتِ
#شهید_حسن_عبدالله_زاده
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞
@aah3noghte💞
#کپےپیگردالهےدارد؛ تا اتمام قسمت ها کپی نکنید!🌸
به رسم امانت از عکس هایی استفاده میشه که خود شهید عبدالله زاده استفاده کردند👌