#اربعین
#خاطره
🔹هیچ دری بسته نیست
☘️میرویم به موکب بعدی كه عمارتي قدیمی است با سقفی مرتفع و ستونهایی گچبری شده. در را باز ميكنيم و وارد حياط میشویم. (در شهر عجايب، هيچ دري بسته نيست.) پیرمردی با خوشرویی به استقبالمان میآید. میگوید متأسفانه اتاقها پر شده. میگوییم فقط برای شام آمدهایم. پسرش را صدا میکند و میگوید دو پرس غذا برایمان آماده کند و بیاورد. معلوم میشود شامشان تمام شده. میخواهیم برویم که پیرمرد دستمان را میگیرد و نمیگذارد. میگوید «من و خانوادهام خادم زوار حسینیم. خاک پای شما بر سر ماست. من خدمتگزار شمایم.» حسابی شرمندهمان میكند. میگوید اگر کمی صبر کنیم غذا حاضر میشود. دعوتمان میکند برویم روی ایوان عمارت کنارش بنشینیم. جای باصفایی است. مینشینیم به گپزنی با پیرمرد و شنيدن خاطراتش از سالهایی که در این موکب به زوار الحسین خدمت میکند. اسمش صالح است و اين عمارت را سالها پيش فقط براي خدمت رساندن به زائران اربعين امام حسین(ع) بناکرده. یکی از پسرهایش میزی میآورد و میگذارد مقابلمان. آن یکی هم ظرف غذا را میگذارد روی میز. در نهایت احترام و ادب. شام سیبزمیني سرخکرده است و خیار شور و گوجه با نان تازه از تنور درآمده. چاشنیاش هم ماست «پگاه» خودمان!
┈••✾•▪️🏴▪️•✾••┈
🌐
shamiim.ir
🆔
@Shamimeashena