دلتنگی ام را از غزل؛ این یار دیرینم بپرسید از هم سپار لحظه های تلخ و شیرینم بپرسید این خنده های بی خودی را بر لبم جدی مگیرید حال مرا از واژه های شعر غمگینم بپرسید من خود نمی دانم... شما درد مگوی سال ها را از او که عاجز مانده در یک لحظه تسکینم بپرسید من زنده ام... اما خود این نادیده را باور ندارم از هرکه این ناباوری را کرده تلقینم بپرسید باور ندارم از خود این تسلیم بی چون و چرا را از زندگی، از هرچه می خواند به تمکینم بپرسید یک مرغ دیگر کم شد از این فوج بی پرواز و آواز دیگر مرا از پنجۀ خونین شاهینم بپرسید @shearvdastan