گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود، به دنبال کسی می گشت که آن را در آورد تا به لک لک رسید و از او درخواست کرد تا او را نجات دهد و در مقابل گرگ مزدی به لک لک بدهد. لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد. گرگ به او گفت همین که سرت را سالم از دهانم بیرون آوردی برات کافی است. سعی کنید اطرافیانتان را بشناسید تا نادانسته ضربه نخورید. @Sheeroghazal