‌ وابستگی از آن رو که قلبِ آدمی را به سمتِ محبتِ عمیق می‌کشاند نیکوست ! وابستگی ، قدم خیر است ... زیرا که پیش از وجود و حضور این احساسِ زیبا در انسان ، عشق نمایانگر شده و همین عشق زمینه‌ای برای رشدِ گیاهِ وابستگی در درونِ خاکِ گلدانِ قلبِ آدمی‌ست و چنان گیاهی رونده رشد میکند و شبیه نورِ صبحگاهیِ خورشید از درونِ مویرگ‌ها و سلول‌های احساساتِ عاشق عبور کرده و تا قلبِ معشوق پیش می‌رود . . . همین احساس خوشایند ، همین وابستگیِ عاشقانه ، همین بی تو به سر نمی‌شود های شاعرانه سبب می‌شود خوشی ها یکی پس از دیگری در زندگانی رویت شوند . آن وقت ، قدم زدن های دونفره در خیابان با دوبیتی های مولانا و قهوه خوردن های در کافه با اشعار هوشنگ ابتهاج گره میخورد و دیگر تنهایی عذابِ آدمی به حساب نمی‌آید . زیرا که در خلوت نیز افکار و خیالاتت‌ خاطراتِ خوشی برای اندیشیدن‌ و امیدی برای نفس کشیدن دارند . درواقع پس از درک احساس وابستگی در درون قلب ، غم‌هایت حقیقی‌تر و عظیم‌تر می‌شوند و همین ماجرا اسبابی برای رشد است . . به وقتِ دلتنگی