یک مثنوی حرف است، اقیانوس چشمانت
خون شد بهار تو! چه خواهد شد زمستانت؟
باید در آغوشت بگیری دخترانت را
ای خاک ای خون دل تاریخ در جانت
یک روز بر میخیزد از این نقطه، ققنوسی
هر چند خاکستر شده حالا؛ دبستانت
این بغض را فریاد کن کابل! روایت کن
از پیکر پروانهها بر روی دستانت
با «فاطمیون» میشناسندت، که میترسند
از جنگ رودروی با مردان میدانت
از عشق میترسند آری هر کجا باشد
با عشق، سرخ سرخ خواهد بود پایانت
یک بار دیگر روضههامان را «دَری» خواندیم
از کابل و از غزه از حیفا و لبنانت
در آسمان مرزی نمانده بین ما ای خاک!
از هر کجا باشی فقط عشق است درمانت
📝
#الهام_احمدی
✅
@ShereHeyat