علیه‌السلام 🔹امام خوبی‌ها🔹 از صدای عبور زندانبان سایه‌های بلند لرزیدند درِ تاریک بسته شد با خشم سنگ‌های سیاه ترسیدند باز شمعی غریب، تنها ماند در دل ظلمت سکوتی سرد باز عطر نیایشی پیچید باز نیلوفر دعا گل کرد یک فرشته دو بال سبزش را زیر پای امام خود گسترد اشک او را فرشته‌ای دیگر سُبحهٔ ذکرهای پاکش کرد از دریچه دو چشم خشماگین آفتاب صبور را می‌دید در حصار سیاهی و زنجیر رویش باغ نور را می‌دید یک صدای غریب در جانش روز و شب مثل درد می‌پیچید بر خود از سوز بادهای شک چون درختان زرد می‌پیچید «رسم رفتار با امام این نیست با امام، این امام خوبی‌ها آسمان بلند مهر و عشق جادهٔ ناتمام خوبی‌ها» ناگهان دست‌های زندانبان از نگاه امام لرزیدند در دلش نور توبه جاری شد چشم‌هایش به گریه خندیدند 📝 @ShereHeyat_Nojavan