در این میخانه خاموش و دور افتاده و خلوت تن تنها نشسته نرم نرمک باده مینوشم. کم و کم کم من و خلوت لبی تر میکنیم آهسته و نم نم. و من با خویش میکوشم که با هرجام بلورین خلعتی بر قامت هر لحظه‌ای پوشم. حریفم خلوت و ساقی سکوتِ ساکت صحرا و من خاموش خاموشم. و چشم انداز من تا چشم بیند دشت. و بازیهای خاک و باد گهگاهی وزان با نور. در این تنهایی و گلگشت همین بازیست ، گر باری تماشاییست ... اخوان ثالث https://eitaa.com/TAMASHAGAH