هرگز کعب نباختمی نه به تکلّف، الّا طبعاً دستم به هیچ کار نرفتی هرجا که وعظ بودی آنجا رفتمی 👈کعب نمی باختم: اهل بازی و لعب نبودم 👈طبعاً: از روی میل و خواسته 🌻🌻🌻 شمس از کودکی خلق و خویی متفاوت داشت. مانند کودکان دیگر اهل بازی و سرگرمی نبود، برعکس هر جا مجلس وعظی بود آنجا حضور می یافت. محزون بود و دلتنگ. اطرافیانش در قیاس به نفس گمان می کردند لابد دلتنگی اش برای نداشتن پول و جامه است. می گفت : ای کاش این جامه را هم که دارم از من بگیرند: مرا گفتندی به خُردگی چرا دلتنگی؟ مگر جامه‌ات می باید یا سیم؟ گفتمی ای کاشکی این جامه نیز که دارم بستدندی. https://eitaa.com/TAMASHAGAH