پس از سال ها تجربه آموزی و مطالعه و کندوکاو در مسائل تعلیم وتربیت، در جُستاری با عنوان: برای توسکای عزیزم: دیالوگی آزاد دربارۀ تک ماندگی، از طریق واکاوی رابطه ام با پدر، الهام بخش بودن برای دیگری را با مفهوم «خودتعلیقی» تفسیر کردم. پدرم نیز همواره خودش را در برابرم تعلیق می‏کرد. همیشه در ارتباط با من، برای مدّتی خود را تعلیق می کرد و اجازه می داد تا بتوانم تمامی قدرت پدرانه و حتی هستی اش را زیر رو کنم. خودتعلیقی او آگاهانه بود؛ برای زمانی و برای لحظه ای، شکیبانه خود را تعلیق می‏کرد تا من حضور بیشتری داشته باشم؛ لحظه ‏ای خود را به سکون و ناوجودی می‏زد، تا من بتوانم بیشتر ابراز وجود کنم. بعضی وقت‏ها پیش می ‏آمد كه در عالَم كودكی، روبرویش می ‏ایستادم و از دانه‌دانۀ کارها و حرفهایش نمی گذشتم و پرسش های کودکانۀ خود را سرسختانه از او می جُستم؛ بااین‌حال، تحمّل می‏كرد. آن‌قدر در مقابل او آزاد بودم که می توانستم با صدای بلند و حتی عتاب آمیز، حرف ها و رفتارهایش را نقد کنم و اصلاً با ایده های او مخالفت کنم و آن‌ها را نپذیرم. به ‏مانند کیسه‌بوکسی آرام و مطمئن بود كه اجازه می‏داد تا برای پرورش وجود یكتای خویش، تمامی فریادها، دردها و اندیشه ‏ های خود را آزادانه بر آن خالی كنم. با الهام از رفتار پدر و معلّمان الهام بخش به این حقیقت پی بُردم که خودتعلیقی معلّم، بهترین راه برای شکفتن شاگردان است. معلّم برای آنکه شاگردان رشد کنند، باید قادر باشد برای لحظه هایی، هستی خود را تعلیق کند. در واقع، معلّم، در یک «وضعیت بهنگام»، لازم است بخشی از هستی، حضور، باور، اندیشه و زبانش را برای خودشکفتگی فراگیران تعلیق کند. به معنایی، معلّم باید از «جایگاه علمی» و «شأنیت و سندیت معلّمی»اش برای مدّتی دست بر دارد و اجازه دهد تا فراگیران در فضای آزادتری نفس بکشند و در تعامل آزاد با هم رشد کنند. در رویکرد خودتعلیقی، برای آنکه دانش آموزان بیشتر قد بکشند، معلّم هستی و وجود مستقل خود را جوانمردانه نادیده می گیرد. درواقع، معلّم با نوعی «فروتنی سرمدی» یا «فروتنی ازلی و خودبسنده» و نوعی «کمال معطوف به بخشش»، چونان چشمه ، بی آنکه انتظاری از تشنه داشته باشد، از خود می جوشد، سرریز می شود و فراگیران را سیراب می کند. @TDCcenter