(ادامۀ نوشتۀ: گاهی پاک بی دفاع می شوم) در خودتعلیقی، معلّم نه می خواهد بار دیگری را به دوش بگیرد و نه بار خود را در گردن دیگری بگذارد. بلکه خودتعلیقی، توان درک حضور دیگری، توان همدلی و عشق ورزیدن به دیگری از طریق نادیدن قدرت، شأنیت و سندیت خود است. در خودتعلیقی، معلّم چونان عقابی تیزپرواز است که نمی خواهد خودخواهانه، مغرورانه و خودبزرگ بینانه، یکه و تنها در آسمان بچرخد؛ بلکه می خواهد این پرواز و این رهایی در کلاس او همه گیر شود. همه را برای تماشای چشم اندازهای زیبای زندگی در آسمان گرد می آورد؛ تا همه بتوانند در دورترین نقطه ها جولان دهند. معلّم با دوری از رویکردهای مکانیکی و ماشینی تدریس، و با تعلیق حضور رسمی خود، پی گیرانه می خواهد شاگردان به خودآگاهی، خودشکوفایی و خودپنداره های درست برسند. با تعلیق جایگاه و قدرت معلّمی اش می کوشد در دانش آموزان احساس توانمندی، کارآمدی، شکفتگی و فربگی (در مقابل احساس ترس، اضطراب و ناتوانی) رشد پیدا کند. از این رو، از به کارگیری قدرت قهریۀ خود در مواجهه با آنها سخت پرهیز می کند. زیرا حضور قدرتمند معلّم، امکان رشد شخصی، اعتماد به نفس، خودگردانی، خودانتقادی و خودشکفتگی را از دانش آموزان می گیرد. در چنین رویکردی، معلّم نه می خواهد شاگردان رنگ او را بگیرند و نه رنگ دیگری را. زیرا آنها، چیزی نیستند، جز یک امکان شدن. هیچ حدس و احتمال قابل پیش بینی ای نیز دربارۀ نوع شدن آنها وجود ندارد. زیرا، هیچ خوشبختی و شکفتن یکه و یگانه ای هم برای آنها وجود ندارد. هر کدام از شاگردان نهایتاً باید راه خوشبختی و شکفتن خود را جست و جو کنند. از این رو، در فرایند آموزش، معلّم نمی کوشد هستی و ایده و باور خود را به آنها تحمیل کند. بلکه با تعلیق وجود قدرتمند خود به دانش آموزان می آموزد تا آغوش مشتاقشان را به هر اندیشه، هنر، انسان و جهان نو با یک تردید، با یک پرسش و با یک مسأله باز نگهدارند. هر چیزی را با چشمان باز برگزینند و هیچ موضوعی را بدون تفکر و تدبیر، تجربه نکنند. بنابراین، در رویکرد خودتعلیقی، معلّم به فراگیران فرصت می دهد تا نافرمانی کنند. زیرا گاهی «نافرمانی»، هم در تربیت و هم در سیاست الزامی است. اگر همواره فرمانبری باشد، رشد و تحولی اتفاق نمی افتد. از این رو، معلّم، سخت دوری می کند از اینکه آنها را در خاموشی و سکوت نگهدارد. از اینکه آنها فقط در خاموشی از معلّم و کلاسهایش رنج بکشند، بسوزند و آهی در نیاورند، سخت پرهیز می کند. دوست دارد هر موقع، آنها از کلاسش، از رویکردها و روش های آموزشی و ارزشیابی اش راضی نیستند، آزادانه به زبان آورند و چیزی را از معلّم پنهان نسازند. بنابراین، در رویکرد خودتعلیقی، معلّم تلاش می کند تا جائیکه امکان دارد، خود را از «بوی نخوت استادی» برهاند. برای آنکه شاگردانش بیشترین حضور داشته باشند، به شیوه های مختلف سعی می کند برای مدّتی نیز که شده، خود را محو و پنهان کند. برای آنکه به شاگردان فرصت بدهد خودشان را پیدا کنند، اوّل از همه سعی می کند خودش را از مرکز دور کند. اگر همیشه معلّم در صحنه و میدان کلاس باشد، آنها نه می توانند افق ها و چشم اندازهای خود را خوب ببینند و نه از آنِ دیگران را. @TDCcenter