📣 ادامۀ روایت: استاد هیچی در این چند جلسه نفهمیدیم از سالهای قبل به تدریج شکلهای زیبایی از جریان سیال روی و پدیدههای مختلف جمع آوری کرده و پاورپوینت خوبی تهیه کرده بودم. نمیدانم چرا تصمیم گرفته بودم به طور مستقیم نپرسم که آیا فهمیدهاند یا نه. هر از چندگاهی سوالی از دانشجویان میپرسیدم. از آنجایی که میدیدم که علاقمند به پاسخگویی هستند و تا حدودی درست هم میگویند. قیافه آنها نیز خوشحال به نظر میرسید. متوجه شدم که درس را میفهمند. از رفتار آنها حس میکردم که به درس علاقمند هستند. کمی خیالم راحت شد و دوباره اعتماد به نفس پیدا کردم. خودم را تا سطح آنها پایین آورده بودم و از گفتن مطالب سخت اجتناب میکردم. سعی میکردم پدیدهها را به سادهترین روش بیان کنم. البته همیشه این کار را میکردم؛ ولی هنوز نمیدانم چرا این اتفاق افتاد. شاید به این دلیل بود که دانشجویان با توجه به شناختی که از من داشتند، انتظار تدریس موارد کاربردی و فنی را دارند و من در آن ابتدا تنها به تئوری پرداخته بودم و آنها را منتظر گذاشته بودم. شاید با اتفاقات جدید و انتظارات زیاد از علم و تکنولوژی برای سریع رسیدن به بالای قله، دانشجویان دیگر حوصله یادگیری ریاضی و تئوری دروس را ندارند و میخواهند با میانبٌر زودتر به اهدافشان برسند. شاید عدم اعتماد به نفس آنها شده بود و دیگر تلاشی برای یادگیری نکرده و منتظر شکست بودند و من یا جامعه را نیز مسئول شکست خود میدانستند. شاید تحولات دوره کرونا، آموزش مجازی، اضطراب و افسردگی، تغییر زیادی در رویکرد آنها ایجاد کرده بود و من معلم نتوانسته بودم، خودم را با آنها تطبیق دهم. شاید انگیزههای زیاد کارآفرینی در سالهای اخیر موجب شده بود که از تئوری پرهیز کنند و سریعتر به کارآفرینی برسند. در هر حال هنوز نمیدانم که به چه دلیل وضعیت کلاس خوب شد، ولی تمام تلاشم را میکردم که به روشهای مختلف (بدون کوییز و امتحان) مطمئن بشوم دانشجویان درس را فرا گرفتهاند و از کلاس راضی هستند. هر چه بود، بسیار خوشحالم که آن لحظه سخت را پشت سر گذاشتم و امیدوارم مجدد تکرار نشود. 👈 آدرس کانال TDC:
https://eitaa.com/TDCcenter