ادامه از فرسته قبلی 👆👆👆 2️⃣ حق امام، مقدمه منحصره برای استیفاء حق مردم ثانیاً: آقای سروش محلاتی در بیان دیگری، به مقدمه بودن حق امام برای حق مردم اشاره کرده و آن را ذی المقدمه میداند. این بیان نیز در رابطه میان حق امام و حق مردم، مخدوش است که در ادامه خواهد آمد، اما، اگر رابطه میان حق امام با حق مردم، رابطه مقدمه و ذی المقدمه هم باشد، با تکیه بر مسلمات کلامی امامیه باید گفت؛ حق امام (سلام الله علیه) مقدمه منحصره وجودیه برای استیفاء حق مردم است، نه یکی از مقدمات. به عبارت دیگر، با نظر به همان روایت ابن عباس که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) غرض حکومت خود را «اقامه حق» و «دفع باطل» بیان میکند، باید گفت؛ این دو غرض، فقط در حکومت حضرت قابل تحقق است نه در حکومتهای دیگر. از این روی، استیفاء حق امام مقدم بر استیفاء حق مردم میباشد. اگر ایشان این نکته را نپذیرند به این معناست که، قبول دارند اقامه حق و دفع باطل از طریق شورای سقیفه نیز امکان پذیر است. علاوه بر اینکه، وقتی به برخی از خطب امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) از جمله خطبه معروف درباره حق والی و رعیت، نظر انداخته میشود، این نکته برجستگی می یابد که، از منظر ایشان، «بقاء دولت» با همه آثار مبارک آن، نتیجه تقوم و به هم پیوستگی دو حق والی و رعیت و اینگونه نیست که، رابطه مقدمی طولی میان دو حق باشد: « بزرگترين حقى كه خداوند تعالى از آن حقوق واجب گردانيده، حق والى است بر رعيت و حق رعيت است بر والى. اين فريضه اى است كه خدا اداى آن را بر هر يك از دو طرف مقرر داشته و آن را سبب الفت ميان ايشان و عزت و ارجمندى دين ايشان قرار داده است. پس رعيت صلاح نپذيرد مگر آنكه واليان صلاح پذيرند و واليان به صلاح نيايند، مگر به راستى و درستى رعيت. زمانى كه رعيت حق خود را نسبت به والى بگزارد و والى نيز حق خود را نسبت به رعيت ادا نمايد، حق در ميان آنها عزت يابد و پايه هاى دينشان استوارى گيرد و نشانه هاى عدالت برپا گردد و سنتهاى پيامبر (ص) در مسير خود افتد و اجرا گردد و در پى آن روزگار به صلاح آيد و اميد به بقاى دولت قوت گيرد و دشمنان مأيوس گردند. و اگر رعيت بر والى خود چيره گردد يا والى بر رعيت ستم روا دارد، در اين هنگام، ميان آنها اختلاف كلمه پديد آيد و نشانه هاى جور پديدار آيد و تباهكارى در دين بسيار شود و عمل به سنتها متروك ماند و به هوا و هوس كار كنند و احكام اجرا نگردد و دردها و بيماريهاى مردم افزون شود. و كسی از پايمال شدن حق بزرگ و رواج امور باطل بيمى به دل راه ندهد. در اين هنگام نيكان به خوارى افتند و بدان عزت يابند و بازخواستهاى خداوند از بندگان بسيار گردد. » نهج البلاغه، خطبه 216 پیوستگی دو حق، با نظر به مطلب پیشین که حق اصیل را از آن امام میداند، این تصویر را دارد که، هم حق امام و هم حق مردم باید مراعات گردد، اما با توجه به این نکته که، حق امام برابر و هم کفو با حق مردم نبوده و تقدم رتبی بر آن دارد. با این باور، میتوان مثال برجسته دوران معاصر، یعنی مشروطه را بازاندیشی دوباره ای نمود. دوره ای که فقط به احیاء حق مردم اندیشیده شده و چنین گمان برده شد که این حق را میتوان از طریق مشروطه هم احیاء نمود. در حالیکه، همه آن اهداف مقدسی که بزرگان دینی داشتند، جز از طریق نهاد امامت و ولایت قابل استیفاء نبود. ادامه در فرسته بعدی 👇👇👇