تنها مسیری های استان کرمان
#یک_جرعه_کتاب #قسمت_شانزدهم 🌷بسم رب الشهدا والصدیقین 🌷 💢دلیلش را نمیدانم آما مدتی بود تصمیم داشت
🌷بسم رب الشهدا والصدیقین 🌷 ☣️ مسئول شناسایی و فرمانده ما بود. ⭕️اما آنقدر دوستانه و خودمانی رفتار میکرد که اگر یک نفر غریبه از راه میرسید نمیتوانست تشخیص بدهد که کدام و کدام نیروی تحت امر هست💯 💢در حقیقت قبل از هر چیز برای همه یک برادر ویک دوست صمیمی بود👌 🔸همین رفتار ایشان باعث شده بود که معاونت اطلاعات و عملیات جو بسیار با صفایی به وجود بیاید..💯 🔹هر وقت بچه ها جمع میشدند وبرای حمام به مرخصی شهر می آمدند🛁 او هم می آمد و دلاک میشد ♻️ 💤یادم هست یک بار ده دوازده نفر از بچه های اطلاعات و عملیات به مشهد رفته بودیم😌 🕌قرار شد قبل از زیارت به حمام برویم ✳️حدود های ۷ صبح بود که یک حمام عمومی پیدا کردیم و رفتیم داخل...🚿 ✴️آن روز حسین آقا گفت که من امروز همه شما را کیسه میکشم، 😇من هم از خدا خواسته گفتم پس من آخرین نفر و روی سکوی حمام خوابیدم💠 💢یادم هست آن روز ساعت ۱۱ نوبت به من رسید... @Tanhamasirikerman