مهربان، آن کسی است دلم برایش
تنگ شده ، لطافت دستانش ،
غمزهی چشمانش ، ملاحت
و زیبایی چهرهاش ، رئوفه
بودنِ آغوشش ، بوی عطرِ
تنش، آن رطب پنهان میان
گیسوان چون نخلش ، لبخندِ
چشیدنی و و ذوقهایِ دلبرانهاش ،
شیطنتهای آسمانیِ دخترانگیاش ..
او مرا مشتاقِ آسمان و نخلستان و
بهارنارنج و پرتقال و ماه و ابر
و اشک کرد .. خانمم بود، اما
مثل یک مادر، نوازشش
آرامشم بود و مثل یک دختر
هم برایم نازهای بسیار خریدنی
داشت،هر چه بنویسم از صدای قلبم
برای او ، کم است .. صدای داستانِ
شبهایش از شهرهای آسمانی که
امامش علت حضور آنها شده بود ..