✅امام حسین(علیه السلام) می فرماید : روزی غلامی را دیدم که در حین غذا خوردنش، به سگی نیز غذا می داد. علت این کار را پرسیدم. غلام گفت : 📋«يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ(ص)! إِنِّي مَغْمُومٌ أَطْلُبُ سُرُوراً بِسُرُورِهِ لِأَنَّ صَاحِبِي يَهُودِيٌّ أُرِيدُ أُفَارِقُهُ» ♦️ای فرزند رسول خدا(ص)! من دلم گرفته و ناراحتم، و می خواهم با مهربانی به این سگ و شادکردنش شاد شوم، چون صاحب من یهودی است و من نمی‌خواهم به او خدمت کنم. امام حسین(ع) به قصد خریداری غلام نزد صاحبش رفت و خواست او را به دویست دینار بخرد.  یهودی گفت : 📋«اَلْغُلاَمُ فِدَاءٌ لِخُطَاكَ وَ هَذَا اَلْبُسْتَانُ لَهُ وَ رَدَدْتُ عَلَيْكَ اَلْمَالَ» ♦️این غلام فدای قدم شما و این باغ هم برای او؛ پولتان (دویست دینار) را هم به شما باز می‌گردانم. امام(ع) فرمود : من این پول را به تو می بخشم. یهودی گفت: من نیز آن را به غلام بخشیدم. امام حسین(ع) غلام را آزاد کرد و همه اموال را نیز به او بخشید.  زن آن یهودی گفت : 📋«أَسْلَمْتُ وَ وَهَبْتُ مَهْرِي لِزَوْجِي» ♦️من مسلمان شدم و مهر خود را به شوهرم بخشیدم. 📋«أَنَا أَيْضاً أَسْلَمْتُ وَ وَهَبْتُهَا هَذِهِ اَلدَّارَ» ♦️من نیز مسلمان شدم و این خانه را به زن بخشیدم.(۱) 📚منبع :  ۱)بحار الانوار مجلسی، ج۴۴، ص۱۹۴ @TarikhEslam