#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
4⃣قحطی در سامرا!👇
✅ابوهاشم جعفری از اصحاب امام حسن عسکری(ع) می گوید :
هنگامی که امام حسن عسکری(ع) در زندان معتمد عبّاسى به سر می برد، در سامرا به جهت نيامدن باران، خشكسالى شد و همه جا را قحطى فرا گرفت.
لذا خليفه دستور داد كه مردم نماز باران به جاى آورند، تا رحمت الهى نازل گردد.
مردم سه روز مرتّب نماز باران خواندند ولى خبرى از بارش باران نشد.
اما روز چهارم جاثلیق رهبر نصارا به همراه به همراه دیگر مسیحیان به صحرا حركت كردند و در بین آنها راهبی مسیحی نیز بود.
📋«كُلَّمَا مَدَّ يَدَهُ إِلَى اَلسَّمَاءِ وَ رَفَعَهَا هَطَلَتْ بِالْمَطَرِ ثُمَّ خَرَجُوا فِي اَلْيَوْمِ اَلثَّانِي وَ فَعَلُوا كَفِعْلِهِمْ أَوَّلَ يَوْمٍ فَهَطَلَتِ اَلسَّمَاءُ بِالْمَطَرِ وَ سُقُوا سُقْيَا شَدِيداً»
♦️آنان وقتی به بيابان رسيدند، آن راهب دست به سوى آسمان بلند كرد و در اين هنگام ابرى بالا آمد و شروع به باريدن كرد.
همچنين روز دوّم، نيز آنان به همراه همان راهب حركت كردند و باز وقتی راهب دست به سوى آسمان بلند كرد، همانند روز قبل، ابرى نمايان گشت و باران شدیدی فرود آمد.
به همين علّت مسلمان هاى ظاهر بين كه شاهد اين صحنه مرموز بودند، نسبت به دين مبين اسلام و نيز ولايت امام(ع) در شكّ و ترديد قرار گرفتند و عدّه اى از آن ها مرتّد شدند و از اسلام برگشتند.
وقتى اين خبر تاسف بار به معتمد رسيد، به صالح بن وصیف زندانبان حضرت(ع) فورا دستور داد تا امام حسن عسكرى(ع) را احضار نمايند.
هنگامى كه حضرت(ع) نزد خليفه آمد، معتمد گفت :
📋«أَدْرِكْ أُمَّةَ مُحَمَّدٍ(ص) فِيمَا لَحِقَ بَعْضَهُمْ فِي هَذِهِ اَلنَّازِلَةِ»
♦️امّت جدّت را درياب كه در حال هلاكت بى دينى قرار گرفته اند.
امام حسن عسكرى(ع) در مقابل به معتمد عبّاسى فرمود :
📋«دَعْهُمْ يَخْرُجُونَ غَدَا اَلْيَوْمِ اَلثَّالِثِ لِأُزِيلَ اَلشَّكَّ عَنِ اَلنَّاسِ وَ مَا وَقَعُوا فِيهِ مِنْ هَذِهِ اَلْوَرْطَةِ اَلَّتِي أَفْسَدُوا فِيهَا عُقُولاً ضَعِيفَةً»
♦️چندان مهمّ نيست، اجازه بده كه فردا برای بار سوم، مسیحیان براى آمدن باران بيرون بروند و دعا نمايند و من به حول و قوّه الهى، شكّ و ترديد را از دلها و عقول ضعیف مردم بيرون خواهم كرد.
معتمد دستور داد تا بار ديگر مردم براى آمدن باران دعا كنن.
مسیحیان نيز به همراه راهب حركت كردند و چون راهب دست خود را به سمت آسمان بلند كرد، بارش باران شروع شد.
پس امام(ع) فرمود : آنچه كه در دست راهب است، از او بگيريد.
📋«أَخَذَ مَا فِيهَا فَإِذَا بَيْنَ أَصَابِعِهِ عَظْمُ آدَمِيٍّ»
♦️همين كه مامورين آن را از دست راهب گرفتند، ديدند قطعه استخوان انسانى است.
آن را خدمت امام حسن عسکری(ع) آوردند.
حضرت(ع) استخوان را در دست خود گرفت و سپس به راهب دستور داد :
📋«اِسْتَسْقِ»
♦️براى آمدن باران دعا كن!
اين بار هر چه راهب دست خود را به سوى آسمان بلند كرد و دعا خواند، ديگر خبرى از باران نشد.
تمامى مردم از اين ماجرى در حيرت و تعجّب قرار گرفته و با يكديگر مشغول صحبت شدند.
معتمد عبّاسى به امام(ع) خطاب كرد و اظهار داشت : يابن رسول الله(ص)! این چیست؟
امام حسن عسكرى(ع) فرمود :
📋«عَظْمُ نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَاءِ اَللَّهِ عَزَّوَجَلَّ ظَفِرَ بِهِ هَؤُلاَءِ مِنْ بَعْضِ قُبُورِ اَلْأَنْبِيَاءِ وَ مَا كُشِفَ عَظْمُ نَبِيٍّ تَحْتَ اَلسَّمَاءِ إِلاَّ هَطَلَتْ بِالْمَطَرِ، وَ اِسْتَحْسَنُوا ذَلِكَ فَامْتَحَنُوهُ فَوَجَدُوهُ كَمَا قَالَ»
♦️اين استخوان يكى از پيغمبران الهى است و اين راهب آن را در دست خود مى گرفت و به سمت آسمان بلند مى كرد و به وسيله آن استخوان، رحمت الهى فرود مى آمد.
وقتى آن قطعه استخوان را آزمايش كردند، متوجّه شدند آنچه را كه امام(ع) مطرح فرموده است، صحيح مى باشد و حقيقت دارد و مردم از شكّ و گمراهى نجات يافتند و حقّانيّت براى همگان روشن و آشكار گرديد.(۱)(۲)
📚منابع :
۱)الثاقب فی المناقب ابن حمزه طوسی، ص۵۷۵
۲)ينابيع المودّة قندوزی، ج۳، ص۳۰۶
@TarikhEslam