نصفه شب با صدایی از خواب بیدار شدم و صدای مردی رو شنیدم که به نظر میرسید جسد پدر و مادرم لو توی یه کیسه گذاشت و با خون اونا روی دیوار چیزی نوشت. اون موقع سریع به تختم برگشتم و خودمو به خواب زدم و بعد شنیدم که اون مرد زیر تختم قایم شد. وقت چشمامو باز کردم و به تاریکی عادت کرد، نوشته روی دیوارو خوندم که نوشته بود: میدونم بیداری.