جمعه می‌آید به کاشان سر زند راوند دوست ساعتِ مستی خوش است از حالت لبخند دوست شد گلاب از آتش کوی نیاسر گلپری وادی لطف ارادت کشور دربند دوست مرودشت آرزوی بلبل نخل جنوب خواند از آوازهای دلنشین قند دوست ذهن چون کلْکم بگیر و دانشم بخش آفتاب کن طلوع از مشرق صوفیِ اهل پند دوست واعظ از گرمای کاشان گرچه می‌نالید ظهر خوابگاهش می‌نشیند سایهٔ دلبند دوست «محمّدنبی خرّمی» 🌾 @UK_Poem