eitaa logo
@UK_Poem
380 دنبال‌کننده
117 عکس
26 ویدیو
4 فایل
پیشنهاد/سوال/انتقاد: @F_hamidi_98
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂سروده‌ی دانشجویی: دستم از اینجا بریده پایم از اینجا ببُر من پر تقصیرم اما ناز می‌خواهی کنی نامه‌ی شرمندگی بسپرده‌ای بر پیکِ بغض پس دل واعظ چرا آواز می‌خواهی کنی... «محمدنبی خرّمی» _ _ برای در میان گذاشتن اشعار و دل‌گفته‌های خود به نمایه‌ی زیر پیام بدهید: @Abo_alfares _ 📝 @UK_Poem
🍂سروده‌ی دانشجویی: دنیا برادر من مهرش وفا ندارد تا دل ببندی بر آن جان تو را درآرد این پند من بشنو خواهی رسی به جانان دل کندن از دو دنیا کار تو را برآرد... «سامان واصل» _ _ برای در میان گذاشتن اشعار و دل‌گفته‌های خود به نمایه‌ی زیر پیام بدهید: @Abo_alfares _ 📝 @UK_Poem
🍁🍁🍁🍁 نشست و دورهمی دوستانه‌ی کانون شعر و ادب برگزار گردید: ✏️سرگذشت زبان میهنی ایرانیان؛ ✏️هم‌افزایی زبان‌های عربی-فارسی-ترکی با هم؛ ✏️ادب پارسی بر پایه‌ی عرفان پرورده شده است؛ ✏️گفتگوی دوستانه‌ پیرامون درستی‌ها و نادرستی‌های زبان؛ ✏️پیشنهاد برگزاری نشست‌های ادبی در فضاهای گونه‌گون دانشگاه و یا فراتر از دانشگاه؛ ✏️تا درخت دوستی بر، کی دهد... _ 🍁 @UK_Poem
بلبلی نامهربان بر شاخسار آواز کرد زخمِ دوری از وطن بر من دوباره باز کرد😔 یاد آن روزی که کودک بودم ای کاشان به خیر یاد آن طفلی که درس اولش آغاز کرد😔 خُردپوری آرزوپرور که عصمت داشت حیف کوله‌اش را دزدِ پاکی، بی‌کَسی جاساز کرد😔 آن که بر می‌خاست صبح جمعه مشتاق رفیق بازی دهرش رفیقان را جدایی‌باز کرد😢 من شکایت خواهمت بُرد ای فلک! سوی خدای ای که روزان خوشی را خاطرات و راز کرد😒 این سفالی که خودش گنجینه‌ای پرقیمت است تیشه‌ی گنجینه‌جویان را غلط‌انداز کرد😏 نازنین واعظ که روزی نازنینان داشت زود گوشه بگزید و جوان مُرد و جهانش ناز کرد🥲 «ابوالفارِس محمدنبی خرّمی» 🍁 @UK_Poem
🍁🍁🍁🍁 نشست و دورهمی دوستانه‌ی کانون شعر و ادب برگزار گردید: ✏️عشق مولوی به شمس ✏️چرخه‌ی شکوه و فضل ✏️درون‌نگری مسئله‌ای است که در روزگار نوین به محاق رفته است‌. ✏️پیشنهاد یکی از دوستان درباره‌ی لزوم پرداختن به سروده‌های همکنونیان(معاصران) ✏️در ادب کهن، معرفت بیشتری به چشم می‌خورد با آزرمی ویژه اما در ادب همکنونی، زبانی عامیانه‌تر و بی‌پرده‌تر می‌بینیم. ✏️خوانش دلنوشته‌ها و سروده‌های دانشجویان و استاد گرامی. 🍁 @UK_Poem
به نانواییِ مهرِ تو مگر ما را رسد نانی وگرنه بی‌نوایان را نمی‌آیی به مهمانی چرا باید بپردازد دل ما جزیه‌ی مغ‌ها که دوران آمده پایان برای مذهب مانی غبارِ گیسوانِ شب ز خاور چون شود پیدا همیشه لشکری تازد درون‌ها را پشیمانی پشیمان را پریشان‌تر مکن غربت! مدارا کن که این گردون گردان را نه می‌ماند نه می‌مانی نه تو سوزان نهاد ما نه ما دریای یونان را نه تو اسکندری فرما نه ما چون شاه ایرانی بیا تا لحظه‌ای مانده کنار هم برافرازیم درفشِ عشق و آزادی به عشق نوع انسانی به اشکت واعظا! خشتِ سرای عامری‌ها تر شده آیا نمی‌بارد هنوز این ابر کاشانی؟ «محمدنبی خرّمی» 🍁 @UK_Poem
به قلم گفت: بسوزم! پدرم، دفتر دهر دفتر دهر بسوزانْد من و جانْ‌پدرم! «محمدنبی خرّمی» _ ❄️ @UK_Poem _
جمعه می‌آید به کاشان سر زند راوند دوست ساعتِ مستی خوش است از حالت لبخند دوست شد گلاب از آتش کوی نیاسر گلپری وادی لطف ارادت کشور دربند دوست مرودشت آرزوی بلبل نخل جنوب خواند از آوازهای دلنشین قند دوست ذهن چون کلْکم بگیر و دانشم بخش آفتاب کن طلوع از مشرق صوفیِ اهل پند دوست واعظ از گرمای کاشان گرچه می‌نالید ظهر خوابگاهش می‌نشیند سایهٔ دلبند دوست «محمّدنبی خرّمی» 🌾 @UK_Poem