به نانواییِ مهرِ تو مگر ما را رسد نانی
وگرنه بینوایان را نمیآیی به مهمانی
چرا باید بپردازد دل ما جزیهی مغها
که دوران آمده پایان برای مذهب مانی
غبارِ گیسوانِ شب ز خاور چون شود پیدا
همیشه لشکری تازد درونها را پشیمانی
پشیمان را پریشانتر مکن غربت! مدارا کن
که این گردون گردان را نه میماند نه میمانی
نه تو سوزان نهاد ما نه ما دریای یونان را
نه تو اسکندری فرما نه ما چون شاه ایرانی
بیا تا لحظهای مانده کنار هم برافرازیم
درفشِ عشق و آزادی به عشق نوع انسانی
به اشکت واعظا! خشتِ سرای عامریها تر
شده آیا نمیبارد هنوز این ابر کاشانی؟
«محمدنبی خرّمی»
#فی_البداهه #سرای_عامریها #ابر_کاشانی
#دانشگاه_کاشان
#کانون_شعروادب
#دانشجو_سروده
🍁 @UK_Poem