🔰🔰🔰🔰 (بخش چهارم) اون موقعها توی دانشگاه خیلی از این بحثها راه می افتاد و همیشه هم بی نتیجه بود. چون نوع نگاه این وسط نقش خیلی مهمی داره و متاسفانه خیلی وقتها تغییر دادن نوع نگاه ادمها تقریبا محاله. ممکنه یه آدم، مسلمون خوب و مومنی باشه، گناه نکنه و دستش هم به خیر باشه، اما توان پذیرش مفهوم ولایت فقیه رو نداشته باشه. یا مثلاً در مورد اینکه آقا مصداق این امر باشن تردید داشته باشه. در اینجور مواقع از دلیل و برهان آوردن کاری ساخته نیست، چون اون فرد از درون آمادگی پذیرش این موضوع رو نداره. یه روز که با دوست خوب دوران دانشگاهم رفته بودیم نمازخونه برای خوندن نماز ظهر و عصر، دیدیم پشت در پر از کفش هست. دوستم سری تکون داد و به نکته قشنگی اشاره کرد. گفت: واااای چقدر کفش آدم نمازخون ! حیف که هر سه جفتش مال یه حزب و گروه و تشکله! ...  *** حالا شاید بعضی دوستان بیان بگن شما نفَست از جای گرم در میاد و داری دم از ولایت فقیه و این چیزها میزنی. باید بگم من از همون اول ولایت فقیه برام یک اصل اساسی بود، حتی در انتخاب همسر. همون موقع که به خاطر نوع خانواده م خواستگار مذهبی زیاد نداشتم، اما حواسم بود که هر مذهبی رو نمیشه انتخاب کرد ... یادم هست موقعی که قرار شد با همسرجان صحبت کنیم و همدیگه رو بشناسیم، اولین سوالم ازش این بود که نظرش درباره ولایت فقیه چی هست. البته اون هم با بدجنسی تمام گفت: من اعتقادی به ولایت فقیه ندارم! ... بعد تا من دهنم رو باز کردم که بگم پس دیگه فکر نکنم لازم باشه حرفمون رو ادامه بدیم، لبخندی زد و ادامه داد: من به ولایت مطلقه فقیه اعتقاد دارم! ... ( هنوز هم چند وقت یک بار این موضوع رو یادآوری میکنه و میگه دیدی چه خوب سر کار گذاشتمت! ) یا درباره مسائل مالی باید بگم ...   درباره مسائل مالی باید بگم ما به خاطر اینکه همسرجان اصرار داره روی پای خودش بایسته و از احدی کمک قبول نکنه و حتی حاضر نیست من سر کار برم، مجبوریم خیلی محتاطانه خرج کنیم. یعنی مثلا در شرایطی که توی فامیل هر دو طرفمون معمولا هر 4 ، 5 سال مبلمان عوض میکنند و هر دفعه که بریم خونشون یه چیز تازه می بینیم، ما هنوز مبلمانمون، و سرویس خوابمون همون جهیزیه من هست، که البته بعد از 14 سال دیگه خیلی وضعشون افتضاح شده. هر بار که میخوایم عوضشون کنیم می بینیم خرجهای مهمتری هست و منصرف میشیم. شما که غریبه نیستید، من دیگه حقیقتا حالم از این مبلها و مدلشون که کل خونه رو از قیافه انداخته به هم میخوره، و حتی چند بار تصمیم گرفتم بذارمشون دم در و اصلاً مبل نداشته باشیم! ... همسرجان هم این نفرت من درباره شون رو خوب میدونه، اما نمیتونه شعبده بازی کنه که! بالاخره درامدمون مشخصه و خرجها هم مشخصه و این وسط چیزی باقی نمیمونه که بشه باهاش مبل عوض کرد. چند هفته قبل همسرجان گفت که یک کار جدید براش جور شده که میتونه صبحهای پنجشنبه بره و حتی گفت که میخواد پولش رو بذاره برای خرید مبل ! ... نمیدونین چقدر خوشحال شدممممم! اما وقتی رفت محیط کار رو ببینه، با حال و روز خراب اومد و گفت: نمیدونی چه موجوداتی هستن! مدام دارن به نظام و انقلاب و خود آقا بد و بیراه میگن! ... و من اونقدر چندشم شد که بهش گفتم دیگه نمیخواد بری! اصلا نمیخوام در یه همچین فضای مسمومی کار کنی. من مبلی که پولش از همچین جایی دراومده باشه نمیخوام! یه دفعه دیگه هم یه وامی با شرایط خیلی خوب جور شد که وقتی با دفتر آقا مشورت کردیم معلوم شد عملا حکم رو داره ... برای همین این راه مبل دار شدن هم از بین رفت و نتیجه اینکه بنده هنوز با همون مبلهای تاریخی دارم زندگی میکنم که هرکی میاد خونمون یه تیکه ای بابتشون بهمون می اندازه! این مبل فقط یک نمونه بود تا بگم در زندگی خیلی چیزها هست که ارزشش بالاتر از مادیات و رفاهه. و اینکه هر کس اعتقاد به آرمانهای انقلاب و ولایت فقیه داره، هر کسی که به احکام اسلام تن داده ، لزوما نفسش از جای گرم در نمیاد و توی پول غلت نمی زنه. (بخش_چهارم) 💞تو فقط لیلی باش💞 🆔 @WomanArt