همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌷🌷 #قسمت صد و هشتاد و هفتم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) شهید محمّد صیفوری طغرالجردی
🌷🌷🌷 صد و هشتاد و هشتم(کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) نامه شهید محمّد صیفوری ( قسمت دوم ) گفته ایم: «إنّی سلمٌ لِمَن سالَمَکُم وَ حَربٌ لِمَن حاربکُم»اکنون وقت اثبات آن است. : مرحوم حاج علی صیفوری (پدر شهید)  ☆آن روز عصرکار بودم. محمّد آمد و بعد از احوال پرسی مسأله جبهه مطرح شد و از شهدا صحبت به میان آمد. غبطه خورد که فلان فرد به شهادت رسیده است. بعدا گفت: «پدر جان، من با اجازه شما عزم جبهه دارم و شما نیز گوش به فرمان امام دهید و ممانعتی پیش نیاورید». ☆من نمی خواستم اجازه دهم ولی محمّد گفت: « پدر، شما که هر سال روضه ی اباعبدالله برگزار می‌کنید، الان وقت یاری اوست امّا این دفعه نه با مال، بلکه با جان باید او را یاری نمود». من دیگر حرفی نداشتم. موافقت کردم و بعد از دیده بوسی از هم جدا شدیم. پس از مدتی خبر آوردند که محمّد به شهادت رسیده است. با شنیدن خبر شهادتش احساس دوگانه ای داشتم از این‌که با اباعبدالله (ع)همراه شده بود، افتخار می‌کردم امّا اندوه دوری اش سخت و جانفرسا بود. بعد پیکر پاک شهید به همراه جسم نازنین طلبه ی شهید نجف کاظمی تشییع و راهی آرامگاه مقدسشان در بهشت زهرای طغرالجرد شد.   و دیوار این خانه دلتنگ صدای راز و نیاز توست. : آزاده گرامی دکتر احمد صیفوری (برادر شهید) ☆آخرین شبی را که در خانه گذراند، شهید جواد پوررشیدی مهمانش بود من هم با آن‌ها بودم که دیدم نیمه های شب به نماز شب و دعا مشغول شدند و تا نماز صبح به شب‌زنده‌داری پرداختند و صبح ساعت ۸ برای همیشه از منزل رفتند، محمد در عملیات بیت المقدس به شهادت رسید و جواد در عملیات‌های بعدی به دیدار حق شتافت. «ما نیز یکی باشیم ازجمله ی قربان ها» ☆محمد علاقه‌ی وافری به نماز جماعت و دعای کمیل، ندبه و مراسم مذهبی داشت و قبل از انقلاب در اکثر تظاهرات علیه رژیم پهلوی شرکت می‌کرد. روزی که در یکی از این راهپیمایی‌ها شرکت کرده بود، مامورین پاسگاه کیانشهر مانع ادامه حرکت مردم شدند، مردم ناگزیر به مسجد قائم شهر پناه بردند که این موضوع باعث ... ادامه دارد... نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال تلگرامی و ایتای همسفران دیارطغرالجرد 🌷 https://eitaa.com/Yareanehamra