همسفران دیار طغرالجرد
.🌹🌷 #قسمت شصت و ششم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگی نامه جانباز شهید سردار حاج حسن ر
.🌹🌷 شصت و هفتم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) نامه جانباز شهید سردار حاج حسن رشیدی: [ قسمت چهارم ] چه به پیروزی انقلاب اسلامی نزدیکتر می‌شدیم سخنرانی ها و روشنگری های آقای حقانی بیشتر و آشکارتر می‌شد و ما هم شب‌ها با ایشان، برای سخنرانی هایشان به اطراف روستا می رفتیم.   طه هاشمی یکی از عناصر اصلی کانون مبارزه علیه طاغوت در طغرالجرد بوده که پس از انقلاب مسئولیت های متعدد اجرایی در سطح نمایندگی مجلس، شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی دانشگاه آزاد داشته و هم اکنون به‌عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران در واتیکان مشغول خدمت می‌باشد.+   حامیان نظام اسلامی افزایش یافتند. نیروهای انقلاب که در واحد حمل ونقل شرکت زغال‌سنگ بودند یک تریلی اتاق آهنی در اختیارمان قرار دادند و ما همراه شهید حقانی، با آن تریلی، در جاده های خاکی، برای ارشاد افراد، رفت و آمد می‌کردیم. در طغرالجرد و حمله ی اوباش :   پس از آتش زدن مسجد جامع کرمان، تعدادی از کارکنان، با حمایت رئیس منطقه و چند نفر از تکنسین ها، جلسه ای تشکیل داده و تصمیم گرفته بودند که به طغرالجرد هجوم بیاورند و همان جنایتی را که در مسجد جامع کرمان مرتکب شده بودند، در این روستا که اکثر قریب به اتفاقشان طرفدار انقلاب بودند، تکرار کنند و به این صورت وفاداری خود را نسبت به رژیم منفور پهلوی، ابراز دارند.   قبل از اقدام، فردی به نام ایرج سیف الدینی را که رئیس انبارها و اموال بود، نزد شهید حقانی فرستادند تااز ایشان اجازه بگیرند که به‌صورت راهپیمایی وارد روستا شوند. آن موقع من هم در منزل حاج آقا حقانی حضور داشتم. وقتی که آقای سیف الدینی گفت: « می‌خواهیم بیاییم داخل روستا یک راهپیمایی انجام دهیم و حمایت خودمان را از شخص اوّل مملکت اعلام کنیم»، حاج آقا حقانی در جواب ایشان گفت: «برو به رئیس منطقه بگو اینجا منطقه کارگری است و این روستا هم در جوار منطقه قرارگرفته و مردم اینجا همه اعتقادات دینی و مذهبی دارند جلویشان می‌ایستند و درگیری خونینی ایجاد می‌شود، برو همین را که گفتم به رئیست بگو تا دست از این کارهایش بردارد». ایشان رفت و فردا صبح من و چند نفر دیگر در کنار پل رودخانه که به روستا وصل بود ایستاده بودیم و ورود و خروج را نظاره می‌کردیم. دیدیم تعداد زیادی چماق به دست، عکس شاه و شهبانو را سر چوب کرده بودند و با شعار «جاوید شاه» از شهرسازی (کیانشهر) که آن طرف رودخانه واقع شده بود، بیرون آمدند. سر راهشان به یک ماشین بنز خاور اتاق چوبی که متعلق به حاج عین الله محسنی بود و عکسی از امام خمینی جلو آن نصب شده بود، حمله کردند و شیشه هایش را شکستند.   که دیدند ما سر راه، پایین ورودی به طغرالجرد ایستاده ایم، راه شان را کج کرده به طرف ورودی دیگر رفتند. در حین راهپیمایی جاوید شاه می گفتند و می رفتند تا از مسیر دیگر وارد شوند و من چون پاس بخش بودم و تعیین پست های نگهبانی از روستا، به عهده من بود، یکی دو نفر را فرستادم نزد حاج آقا حقانی تا اوضاع را به ایشان اطلاع دهند و برای بنده جواب بیاورند.   هر لحظه به سمت ورودی بالای روستا نزدیک تر می‌شدند. مدتی گذشت و خبری نشد. خودم خدمت حاج آقا رسیدم موضوع را به ایشان گفتم. حاج آقا حقانی در جواب من گفت: « پسر جان، مسلمان، حق حمله به کسی را ندارد». من در جواب گفتم: «این ها دارند حمله می‌کنند، تکلیف ما چیست؟» حاج آقا در جواب گفت: «شما حالت دفاعی به خود بگیرید».  من فوری با چند نفر.. ادامه دارد... منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال همسفران دیارطغرالجرد 🌷 https://eitaa.com/Yareanehamra