انتخابات را دوست دارم
زن نشسته بود روبه رویم. نشسته که چه عرض کنم رسماً لم داده بود. انگار انرژی نداشت حتی صاف بنشیند. با سر و وضعی آشفته و لباسهایی که معلوم بود کوچکترین تلاشی برای سِت کردنشان نکرده است. موهای پریشانی از دور تا دور روسری کج و کولهاش بیرون ریخته بود. لبهایش به قدری خشک بود که با هر کلمه ای که بر زبان می آورد، منتظر بودم ترک جدیدی بر آنها بنشیند. آنقدر بیانرژی حرف میزد که مجبور شدم سرم را بیاورم جلو تا بفهمم چه میگوید.
گفت سالهاست در یک خانه زندگی میکنیم ولی مثل دو تا غریبه ایم. من تنها غذا میخورم. توی اتاقم وقت میگذرانم. او هم تنها غذا میخورد. شبها که از سر کار می آید پای تلویزیون است تا روی مبل خوابش ببرد. شاید مدتها بگذرد و کلمهای بین ما رد و بدل نشود. دخترمان که ماهی یک بار از تهران برگردد برای دلخوشی اش چند کلمهای حرف میزنیم. 🌑
اما هفته پیش بعد از چند سال ساعت ها حرف زدیم و دعوا کردیم. سر اینکه برای دخترمان خواستگار پیدا شده بود. من مخالف بودم و او موافق. 🌘
وقتی از دعوایشان حرف زد، دستهای بیرمقش را مشت کرد. خون تازهای زیر پوستش به جریان افتاد که رنگ و روی چهرهاش را با نمک کرد. چشمهایش زنده شد. لیوان آب را از روی میز برداشت تا گلویش تازه شود. تکانی خورد، لبه صندلی شق و رق نشست و با مشتهای گره کرده گفت هرچه سکوت کردم بس است. پای دخترم که وسط باشد کوتاه نمیآیم. 🌗
انتخابات را دوست دارم، مثل شوک میماند... مرده را زنده میکند... خون زیر پوست جامعه به جریان میافتد... سکوتها میشکند... آدمهایی که سالها کنار هم بیتفاوت زندگی میکنند، حالا ساعتها مینشینند و بحث میکنند... کلی پیام رد و بدل میشود...نویسنده ها می نویسند... سخنوران منبر می روند... مخالفین و موافقین کلی انرژی و وقت برای قانع کردن هم میگذارند... از دست همدیگر عصبانی میشوند... گریه میکنند... میخندند... فحش میدهند... امید جاری می شود... جامعه زنده میشود، مثل همه آدمهای زنده که کلی هیجان تلخ و شیرین را در طول روز تجربه میکنند. نه مثل جنازهای بیروح و ساکت. 🌖
گوشتان را بیاورید نزدیک میخواهم یک راز را فاش کنم. بین خودمان بماند. من زوجهای متعارض را دوست دارم. همانهایی که وقتی روبه رویم نشستهاند در دعوا کردن به یکدیگر امان نمی دهند. همان هایی که مجبورم کلی قاعده در پروتکل درمانی شان بچپانم تا نظم جلسه حفظ شود و البته خودم هم زیر دست و پا له نشوم. زوج های متعارض کامشان تلخ است چون نمی دانند اختلاف نظر را چطور مدیریت کنند ولی زنده اند و امیدوار.... برای همین می جنگند برای تغییر
من یک درمانگرم و از زوجهای ساکتی که هر کدام به گوشهای از اتاق خیره شدهاند، میترسم. مثل دکتری که قرار است مردهای را زنده کند...
انتخابات را دوست دارم انتخابات حیات بخش است. 🌕
#انتخابات
#اُمید
#زوج_متعارض
خانم دکتر مدنی فر
ارسال مطالب باآدرس ما:
🌿
https://eitaa.com/joinchat/2096300453Cf14bdc325d