📖شیخ حسن عراقی عبدالوهاب شعرانى یكى از علماى اهل عامه در كتاب الطبقات الكبرى سرگذشت شیخ حسن عراقی را چنین آورده است: گفت: من جوانى از اهل دمشق و صنعت گر بودم. روزهاى جمعه‌ همراه رفقایم مشغول كار لهو و لعب و نوشیدن شراب بودیم، روزى پیام الهام گونه‌ اى از جانب خدا سراغم آمد كه آیا تو را براى این كارها خلق كرده‌ ام؟ بعد از آن، از رفقا و كارهایی كه مى‌كردیم صرف نظر كردم و آمدم در مسجد جامع بنى امیه. دیدم شخصى روى منبر درباره (ع) سخن مى‌گوید. بعد از شنیدن سخنان او در دلم اشتیاق دیدار مهدى نمایان شد. شبى بعد از نماز مغرب، نماز مستحب انجام مى‌دادم كه شخصى پشت سر من نشست و بازویم را گرفت و به من فرمود: فرزندم خداوند دعاى تو را مستجاب كرد،‌ من مهدى هستم. گفتم: آیا به خانه ام مى‌روی؟ فرمود: بلى. همراه من به خانه رفت و فرمود: جاى خلوت برایم آماده كن. من جاى خلوتى آماده كردم آن حضرت هفت شبانه روز ماند و مرا ذكر خدا یاد داد و فرمود: به تو تقوایم را یاد مى‌دهم تا إن شاء الله بر آن مداومت كنى: یك روز روزه بگیر و یك روز افطار كن و هر شب پانصد ركعت نماز بگذار. من هر شب پشت سر او پانصد ركعت نماز مى‌كردم و من جوان بى‌ریش و نیكو صورت بودم. عمامه او همانند مردم عجم بود و عبایش از كرك شتران بود. پس از گذشت هفت روز خدا حافظى كرد و رفت و به من فرمود: اى حسن، چیزى كه بین من و تو اتفاق افتاده با كسى دیگر اتفاق نیفتاده، پس بر ورع و تقوا مستدام باش تا جائى كه بتوانى؛ چرا كه تو عمر طولانى خواهی داشت. حسن عراقی گفت: الان عمر من 127 سال است! 📚لطبقات الكبرى لواقح الأنوار فی طبقات الأخیار ، ص 291 ، الناشر : مكتبة محمد الملیجی الكتبی وأخیه ، مصر ، عام النشر : 1315 هـ ، عدد الأجزاء : 2 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f