✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨
⁉️#چه_شد_طلبه_شدم؟ (۱۰)
🔻کیمیای محبت(بخش دوم)
🔹چند جلسه بیشتر از کلاسهای تابستانی نمانده بود و من میدانستم که دیگر چنین فرصتی برای مطالعه و استفاده از این کتابها را نخواهم داشت به خاطر همین باز هم سر قفسه کتابها رفتم و این بار به کتاب کیمیای محبت برخوردم، این کتاب احوالات شیخ رجبعلی خیاط را توصیف کرده بود،
🔸
اصول کافی و تذکره الاولیا کم حال و هوای من را تغییر نداده بود حالا این کتاب هم به آن اضافه شده بود.
🔹 برای من که از دین فقط مقید به خواندن نماز اول وقت بودم و میگفتم هرچه شدم نماز اول وقت نباید از دست برود خواندن نکات اخلاقی بسیار بسیار تاثیرگذار بود، کتابها روحیاتم را چنان تغییر داده بود که اطرافیان متوجه تغییرات رفتارم شده بودند؛ برای آنها من یک آدم دیگری بودم .
🔸
خواندن این چند کتاب تمامی محاسبات ذهنی من از زندگی را به هم ریخته بود، یک روز در کتابخانه با بیحوصلگی تست میزدم یکی از دوستانم آمد کنارم نشست و گفت من کنکور نمیدهم .
🔹 با تعجب نگاهش کردم و گفتم پس میخواهی چه کنی؟ گفت: میخواهم برم حوزه. سرو صدای بچهها در آمد که حرف نزنید، بلند شده و رفتیم داخل نمازخانه نشستیم.
🔸
دوستم گفت از دنیا خسته شدم میخواهم بروم حوزه. گفتم: که چه شود؟
🔹گفت طلبه میشوم، با اینکه با واژه خانم طلبه نآشنا نبودم و مربی خیاطی خواهرم هم یک خانم طلبه بود اما با تمسخر گفتم: فکر کن زنها عمامه بگذارند، بیخیال درسَت را بخوان یک دکتر خوب از تو در میآید.
🔸
دوستم گفت تو که همیشه فلسفی حرف میزنی بیا برویم حوزه میخواهم برم دفترچه بگیرم، با بیاهمیتی شانهام را بالا انداختم و چیزی نگفتم .
🔹آن روز گذشت و من با فکر اینکه بروم حوزه یا نه چند روز را گذراندم، با خودم میگفتم حوزه دیگر چیست باید برم دانشگاه، کمی مردد شده بودم که به حوزه بروم یا درس خواندن برای کنکور را ادامه دهم
🔸
بالاخره تصمیم گرفتم همینطور که برای کنکور درس میخوانم دفترچه حوزه را نیز بگیرم ، سنگ مفت گنجشک مفت، شاید قبول شدم و شاید توانستم با درس خواندن در حوزه برای سؤالهایم پاسخی پیدا کنم.در آزمون شرکت کردم و قبول شدم، اما متاسفانه دوستم که باعث شد دفترچه بگیرم قبول نشد…
✍عبدی متین
ڪانال زلال مــ💖ــعرفت
@ZolaleMarefat_f
┅═✧❁🔆❁✧═┅