آتشی دوش ز رخساره برافروخته بود دیده گر آب نمی ریخت مرا سوخته بود گفت «عمان » ز چه رو دم نزنی ز آتش عشق گفتم آن کس که دلم سوخت لبم دوخته بود @a_kazemineya