سوار ماشین شدیم تقریبا ساعت 5 ونیم 6 صبح بود، میخواستیم از یه جای دوربریم یکی از مکان هایی که شهیدان بسیار زیادی داشته واون روز روزی بود... همه در بازی دراز کرمانشاه جمع شده بودند و برای اولین بارم بود که میدیدم که این همه مردم ، برای به پا داشتن یاد شهیدان اونجا جمع شده بودند... الان خودمم خجالت میکشم که بگم 😓 از کارم خیلی پشیمونم 😞 همه خانم هایی که اونجا بودند، همه چادری بودند اما من، مانتویی جلو باز از این مدل های امروزی وشلواری بدن نما پوشیده بودم😔 همین طور که داشتیم پیاده راه میرفتیم با یه خانم آشنا شدم نگاهی پر از اندوه و غم به من کرد و به من گفت: خجالت نمیکشی خواهرم؟؟؟😒 انگااار آسموون خررااب شد رو سرم اینقدر خجالت کشیدم که نگو😓 گفت: میدونی هر قدمی که برمیداری پات به جای خون یکی از شهیدان میخوره!؟ شهیدانی که در این راه آنقدر تاکید به حجاب کردند که نگو! اونوقت شما توی این مکان مقدس با این تیپ، زن و مرد همه قاطی داری قلب شهیدان رو یکی یکی ریشه کن میکنی؟؟ شما داری حق الناس رو دوش خودت جمع میکنی اون شهیدانی که تا پای جان برای دفاع از این ملت از جان گذشتند حلالت نمیکنند، نه تنها اونها بلکه شما چشمان تمام کسانی که این جا هستند و با لذت به تو نگاه میکنند و دلهای آنان را وادار به آلودگی میکنی نیز حق الناس است! یک لحظه به خودم آمدم خیلی پشیمان شدم😔 در راه برگشت نگاه آن کسانی رو که از من لذت میبردند رو میدیدم وقلبم داشت آتش میگرفت، هرچند که دیگر جز پشیمانی و توبه کاری از دستم بر نمی اومد... بعد اون خانم گفت: شما که اینقدر پشیمانی چرا توبه نمیکنی؟؟ خدا توبه پذیر است حتما توبه شما رو قبول میکنه! اگر دیگر این حرکت رو انجام ندی! نفس عمیقی کشیدم و گفتم شاید کارخدا بوده که خواسته من با شما آشنا بشم و در همان جا به زانو درآمدم و توبه کردم. ✅اماالان چادری هستم✌ حس خیلی خوبی دارم، حسی که انگار راحتی وکسی تو رو نمیبینه🙂 حسی که احساس میکنی شیعه ای، مسلمانی، حق مسلمانیت را ادا میکنی امیدوارم با شنیدن این داستان از خواب مهیب وآلوده ی شیطان بیدار شوید وفکر کنید که این شهیدان برای چه چیزی دفاع کردند؟؟؟🙄 "یاعلی مدد" 🌺نمونه شماره 9 مسابقه ⭕برای مشاهده سایر خاطرات روی هشتگ👈 بزنید. 🆔️@aamerin_ir