سلام علیکم، در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان سال ۹۸ بود و حدود ساعت ۸ شب و تقریبا یه ساعتی به اذان مغرب مانده بود و من خسته و ناتوان در حال برگشت از محل کارم بودم و فقط به این فکر میکردم که زودتر به خانه برسم واستراحتی بکنم. درمسیر برگشت بوی نون تازه نانوایی محلمون در خیابون پیچیده بود، بدجوری منو وسوسه کرد تا با تمام بی رمقی ام برم نون تازه برای افطاری تهیه کنم. اما از اون طرف با دیدن صف طولانی مردم جلوی نانوایی کلا از این تصمیم صرف نظر کردم.. اما نمی تونستم خودمو قانع کنم که نون تازه سر افطار نخورم برای همین رفتم جلوی صف و از خانمی خواهش کردم که علاوه بر تهیه نون برای خودش، برای من هم نون بخره! اما درکمال ناباوری اون خانم جوان به من گفت من معذورم و گفت من ازحق خودم می تونم بگذرم اما شما چطور می تونید حق کسانی که در صف ایستادندو وقت گذاشتند رو پایمال کنی؟؟ و من دراون لحظه هزاران مرتبه خدا رو شکرکردم بابت بندگانی که در مسیر زندگیم قرار داده تا من هدایت شوم🙏🏻 و اون روز اون خانم منو از وادی حق الناس آگاه کرد و حرف ایشون برای من که مدعی دین و ایمان بودم، تلنگری بود تا از خواب غفلت بیدار شوم. اون شب افطاری نون تازه نتونستم تهیه کنم، اما خوشحال بودم که خداوند حواسش بهم بوده و شاید رزق معنوی سهم من بود که خداوند به واسطه اون شخص به من داد. وحالا از اون روز تا حالا از جلوی هر نانوایی رد میشن یاد اون خاطره می افتم و سعی می کنم من هم هدایت گر دیگران باشم. 🌺نمونه شماره 57 مسابقه ⭕برای مشاهده سایر خاطرات روی هشتگ👈 بزنید. 🆔️@aamerin_ir