به تمسخر همه گیسوی سرش بیرون بود تا که حرفی بزنم زود بگوید مقصود؟ خواست من را به همین شیوه کند متهمم متقابل به تمسخر دل او خون آلود کفش و جوراب درآوردم و دیدم به به هوس امر به معروف خودش شد مشهود گفت اه اه تو بپوشان پسرک پای خودت خفه گشتیم که این منشأ سم پای تو بود گفتمش گر که توانم ز تو چشمم پوشم پس یقیناً تو توانی بکنی بو مسدود دخترک یک کمکی کاه به کوهش افتاد اثر شُک‌ به حجابش اثر سیل دو رود سیل و طوفان شده شاید که پیامی دارد ای که با حکم خدا جنگ کنی چون نمرود بله باریدن باران به یقین رحمت اوست نه در این فصل و هوایی که کند جان نابود وسط چله گرما زدن باران را چه کسی آب و هوا،علم بشر می‌فرمود عمل زلزله عکس العمل زلزله هاست پس بیا توبه بکن عاشق توست این معبود