همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر میخواست
امامت از دل آتش چنان ققنوس بر میخواست
علی باشی و در میدان نجنگی ، داغ از این بدتر؟
خدا او را به بزم عشق بازی شعله ور میخواست
علی در خونِ خود پرپر علی با تیرِ در حنجر
علی از شعله سوزانتر علی بودن هنر میخواست
نباید شعلهء این ماجرا یک لحظه بنشیند
عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر میخواست
به پای این کبوتر نامهای از جنس زنجیر است
که فریاد بلند تشنگان پیغامبر میخواست
مصیبت تازه بعد از کربلا آغاز شد یعنی
به غیر از خونِ تن، دشمن از او خون جگر میخواست
خرابه خیزران خنیاگریها خارجی خواندن
نمک از زخمهایش زخمهای تازهتر میخواست
امامت را زنی با خود به هر جانکندنی میبرد
که زینب بود، اگر او زیر دست و پا سپر میخواست
پدر لب تشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر
صدای گریهء باران چه از جان پسر میخواست
غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش
که استعلام حقانیتش را از حجر میخواست
#سیدحمیدرضابرقعی