(بسم رب الحسین) نشسته ام شب جمعه در انتـــظار براتی که از کـرم بنویســی زیـــارت عتبـــاتی کویر تشنهٔ قلبم شود به عشق تو زنده تویی که زمـــزم پاک و زلال آب حیاتی اسیــر موج بلاییـــم و در برابر طوفان برای خیلِ گرفتـــار تویی که فُلکِ نجاتی کم است هر چه بریزم به پایت اشک روان را غمی فراتر از اینکه تو کُشتهٔ عبــراتی ؟ سرت به نیزه سپردی که سر به سجده بیاید و بعدِ تو شود احیا دوباره صوم و صلاتی دلم شکست و قلم هم نوشت نام تو را در چکامه ای که چکید از قلم به خون دواتی گرفته عطــر خوش سیب ، تمامی کلماتم به لطف نام بلنـدت ، غـــزل گرفته ثبـاتی دوباره این دل تنگم مرا به کرب وبلا برد دوبـاره قسمــت دل شــد زیارت عتبـــاتی ✍رقیه سعیدی(کیمیا) الٰلّـهُـمَ؏َجـِّلِ‌ لوَلیِّڪَ‌اَلْفَـرَجْ‌