همیشه گریه های زیر باران ماجرا دارد که یک سر در پشیمانی، سری هم در وفا دارد میان خاطراتت آنچنان بر سینه می کوبم که ثابت می کند یک دست هم گاهی صدا دارد نبودت روزهایم را به قدری بی هویت کرد که در تقویم من تنها غروب جمعه جا دارد تصور می کنم عاشق شدن یک درد موروثیست ازآنجا که پدر عمریست در دستش عصا دارد یقین دارم کسی ظرف دعا را جابه جا کرده تو را من آرزو کردم کسی دیگر تو را دارد!