مانده‌ام از رفتنت سر در گریبان همچنان تو شدی آرام و من هستم پریشان همچنان تو شدی آزاد و رفتی در پی دنیای خود من ولی در گوشه‌ی تاریک زندان همچنان شد تمام شهرها آباد غیر از شهر من مانده بعد از جنگ هم با خاک یکسان همچنان چاره‌ی بیماریِ مزمن به غیر از صبر چیست؟! درد من گویا ندارد بی تو درمان همچنان وقت طوفان هرکسی در سرپناهی می‌خزد من ولی بی‌چتر ماندم زیر باران همچنان شب شد و هرکس به سمت خانه‌ی خود می‌رود من ولی در کوچه‌های شهر وِیلان همچنان