عاشق شدم به لطف غمت مهربان شدم
چیزی که چشم داشتی از من همان شدم
روزم بیاد تو همه شد آه و اشک و سوز
هر نیمه شب بخاطر تو نیمه جان شدم
شیرین و تلخ خاطرهها یادم آمدند
صد بار هی بهار شدم هی خزان شدم
این زهر دوری تو به جانم نشست و من
در کام و جام خود، نه شکر، شوکران شدم
آهوی زخمیام که برای شکار بعد
در چشم شیر های گرسنه نشان شدم
عشق زمینی تو مرا از زمین گرفت
در خاک ریشه کرده و بر آسمان شدم
با شعری از خودم به پذیراییام بیا
روزی اگر به خانهی تو میهمان شدم
#ناصر_عبدالمحمدی