باز گنجشک دلم شوق پریدن دارد آسمان از کف ایوان تو دیدن دارد آفتابی که به قلب همگان می‌تابی شعله‌ی مهر تو همواره دمیدن دارد چشم در راه تو می‌دوزم و می‌دانم که درد این حسرت دیدار خریدن دارد در دلم حس عجیبی است که در صحن شما می شود کودک و هی قصد دویدن دارد جز به همسایگی‌ات شوق دگر نیست اگر این دل کوچک من میل تپیدن دارد ساده با لحن خراسانی خود می‌گویم چُغوک شَرِّ دیلوم شوق پریدن دارد