بنام خدا شعر ‌‌ «شهید راه خدمت» ره آشنا بی ریا رفتن است غنیمت شمردن و یا گشتن است گمانم که گاهیم جستن است زکرمان و ایلام و مازندران ویا چین و ژاپن و کل جهان دراین دارو دنیا ی مکر و حیل مشو عاشق کار خوب و عمل می‌ارزد به هر کار و زاری مثل؟ قبای ریاست بپوشان بتن خیال از غم وهم دنیا بکن بمان شهر تهران بکن سروری تورا ورزقان چی؟ هوا در سری بکن کارخویش یک‌سره دفتری به یاران و خویشان دستور ده وزیران همه نامه ممهور ده چرا «کهنه لو» راه میزان نداشت عشایر کجا!؟ نام و عنوان نداشت ویا کل ایران نگهبان نداشت بچسب میزخود را بکن برتری کنیزان کنن دوره بر دلبری گذرکن از این حرفها ای قلم بگو از فراق و نوای الم برای رئیسم چه ها شد رقم زخاکی گذشتن به خاکستری عجب تخت و تاجی عجب بستری هدف را «رجایی» دهد رهبرم در آغوش گیرد «بهشتی» سرم و یا «باهنر» دیده اشک ترم یقین بس نیازی ندارد به کس «رئیسی» ز مادر رئیس است و بس به دنبال نام و نشان؛ نیستم و یا شاه و سلطان و خان نیستم نه پول و ثمن قید نان نیستم بده فرصت خدمتم، ای اجل زنفس و هوا دورم و خوش عمل بلاگرد و دربان وخادم رضا کنم اهل ایران و هرآن دعا جوانان و پیران ملک خدا گل باصفا یا امام الرضا امام الرئوف یا ولی خدا شه ملک طوس است چون سرورم روم دمبدم دور صحن حرم منم خادم درگه محترم لباس خدم کرده برتن مرا دراین راه باشد مرا ماجرا خوشا حال ملت نمایندگان جوانان و پیران و زحمتکشان سپاه و بسیجی و رزمندگان همه سربه‌سر خادمش جمهوراست دل عاشقان در بغل گل پر است بگرد؛ بالگر برفراز زمان ازاین سو به آن سو چو دیوانگان بپرس حال و احوال بیچارگان بنال در غم و درد آوارگان بسوزان پرو بال دلدادگان ز مه پیرهن کوه تن کرده بود بلندای خودرا کفن کرده بود به دامان ز فرش چمن کرده بود رئیسی تو بالای قرآن بخوان چو ساداتی جنگل نشانی بمان سرانجام جمهور و دولت شدن و یا درد و پاسوز و ملت شدن شهید ره عشق و خدمت شدن تو را هست آتش دراین معرکه ز ابراهیم آموختی عاشق پیشه اگر گشنه‌ام استخارت نکن وگر تشنه‌ام تو ملامت نکن ویا خسته‌ام خرج اشکت نکن حسینم دهد دردها را دوا کند حاجت عاشقان را رو زخاکی گذر کن به خاکستری عجب تخت و تاجی عجب بستری رسد عاشقان را پیام‌آوری بگو «فاطمی » برشهیدان مدام سلام ؛السلام؛ السلام؛ السلام باقری(فاطمی)یکم خرداد ماه۱۴۰۳ 🍃🍃🍃