مانند برکه‌ای که در آن عکس ماه نیست خاموش و خسته‌ام به دلم غیر آه نیست یک عمر با فراق تو سر کردم و هنوز چشمم به راه هست و دلم رو‌به‌راه نیست آری شبیه ریگ بیابان در این مسیر دلبر زیاد هست و یکی تکیه‌گاه نیست نا ممکن است بعد تو عاشق شود دلم هر سایه‌ای که در نظرم سرپناه نیست ما را هوای وصل تو دیوانه کرده است در مسلک شما نکند این گناه نیست ؟ دارم به انتهای خودم می رسم ولی عمری که در هوای تو سر شد تباه نیست